نشانه‌های «تغییرِ بزرگ» در خاورمیانه در سخنرانیِ سازمانِ مللِ ترامپ

این سخنانِ ترامپ به معنای تغییرِ بنیادیِ سیاستِ آمریکا نسبت به رژیمِ جمهوری اسلامی و پدیده‌ی اسلامگرایی است. حمله‌ی بی‌پرده‌ی وی به «تروریسمِ اسلامی» به عنوانِ گسترده‌ترین نوعِ تروریسم در عصرِ حاضر نشانگرِ به پایان رسیدنِ تاریخِ مصرفِ اسلامگرایی است. چنانکه به تکرار گفته‌ام، اسلامگرایی جنبشی بومی و خودجوش در خاورمیانه بود برای حاکم کردنِ ارزش‌های اسلامی– البته با خوانش‌های مختلف– بر جوامعی که اکثریتِ جمعیت‌شان را مسلمانان تشکیل می‌دادند. با این وجود، پس از جنگِ جهانیِ دوم و مشاهده‌ی تلاشِ استالین برای نفوذ دادنِ کمونیسمِ شوروی به کشورهای خاورمیانه و از همه مهم‌تر ایران، دولتِ پرزیدنت آیزنهاور به این نتیجه رسید که برای مقابله با کمونیسم در خاورمیانه باید از اسلامگرایی استفاده‌ی ابزاری کند. طرحِ «کمربندِ سبز» که خطی از ترکیه تا استرالیا در جنوبِ شورویِ سابق می‌کشید– و بخشِ خاورمیانه‌ی آن از کشورهای «اسلامی» عبور می‌کرد– بر همین مبنی ایجاد شد.

به گفته‌ی ترامپ، جمهوری اسلامی یک دیکتاتوریِ فاسد را پشتِ نقابِ دروغینِ دموکراسی پنهان کرده، و سرزمینی ثروتمند با پیشینه‌ی تاریخیِ غنی را به کشوری فقیر با اقتصادی نحیف تبدیل کرده که صادراتِ اصلی‌اش خشونت و هرج و مرج است. وی تصریح کرد که قربانیِ اصلیِ این رفتارهای رژیم مردمِ ایران هستند، که حکومت‌شان پولی که باید خرجِ پیشرفت و رفاه‌شان بشود را خرجِ تروریسم و جنگ‌افروزی در منطقه می‌کند.

او اضافه کرد که با این وجود، همه‌ی دنیا می‌دانند که مردمِ ایران خواهانِ تغییر هستند، و به همین دلیل هم رهبرانِ رژیم بیش از هر کسی از مردمِ ایران می‌ترسند.

ترامپ در پایان امید داد که رژیم‌های سرکوبگر تا ابد پابرجا نمی‌مانند، و بالاخره روزی خواهد رسید که مردمِ ایران بتوانند آزادانه انتخاب کنند. این سخنانِ ترامپ به معنای تغییرِ بنیادیِ سیاستِ آمریکا نسبت به رژیمِ جمهوری اسلامی و پدیده‌ی اسلامگرایی است.

حمله‌ی بی‌پرده‌ی وی به «تروریسمِ اسلامی» به عنوانِ گسترده‌ترین نوعِ تروریسم در عصرِ حاضر نشانگرِ به پایان رسیدنِ تاریخِ مصرفِ اسلامگرایی است. چنانکه به تکرار گفته‌ام، اسلامگرایی جنبشی بومی و خودجوش در خاورمیانه بود برای حاکم کردنِ ارزش‌های اسلامی– البته با خوانش‌های مختلف– بر جوامعی که اکثریتِ جمعیت‌شان را مسلمانان تشکیل می‌دادند.

با این وجود، پس از جنگِ جهانیِ دوم و مشاهده‌ی تلاشِ استالین برای نفوذ دادنِ کمونیسمِ شوروی به کشورهای خاورمیانه و از همه مهم‌تر ایران، دولتِ پرزیدنت آیزنهاور به این نتیجه رسید که برای مقابله با کمونیسم در خاورمیانه باید از اسلامگرایی استفاده‌ی ابزاری کند.

طرحِ «کمربندِ سبز» که خطی از ترکیه تا استرالیا در جنوبِ شورویِ سابق می‌کشید– و بخشِ خاورمیانه‌ی آن از کشورهای «اسلامی» عبور می‌کرد– بر همین مبنی ایجاد شد.

اینطور شد که در جریانِ ملی شدنِ نفتِ ایران که حزبِ توده مملکت را به آشوب کشانده بود و مترصدِ انداختنِ ایران به دامانِ استالین بود، آیزنهاور در نهایت رضایت داد که اسلامگرایان به رهبریِ کاشانی به خیابان بریزند و در کنارِ ارتشِ شاهنشاهی دولتِ مصدق را ساقط کنند.

از آن به بعد تقویتِ اسلامگرایی در ایران و خاورمیانه تبدیل به یکی از برنامه‌های اصلیِ غرب به رهبریِ آمریکا شد.

گرایش داشتنِ محمدرضا شاه به اسلام و پر و بال دادنش به اسلامگرایی– آنچه خودش بعدها «ارتجاعِ سیاه» نامید– گرچه تا حدودی از اعتقاداتِ شخصیِ وی سرچشمه می‌گرفت، اما از لحاظِ سیاستِ بین‌الملل باید آن را در راستای استراتژیِ بزرگِ مقابله با نفوذِ کمونیسم در خاورمیانه بررسی کرد.

بر همین اساس، هنگامی که اسلامگرایان در ایران انقلاب کردند، آمریکا نه تنها در برابرشان موضعی بازدارنده نگرفت که حتی به ترتیبی کمک‌شان هم کرد. با این وجود، اسلامگرایان از روزی که در ایران به قدرت رسیدند مدام مشغولِ حمله به منافع و امنیتِ آمریکا بوده‌اند.

اشغالِ سفارتِ آمریکا در تهران؛ منفجر کردنِ پایگاهِ تفنگدارانِ دریاییِ آمریکا در بیروت در جریانِ جنگِ داخلیِ لبنان؛ دخالتِ جنگ‌طلبانه در خاورمیانه و حمله به متحدانِ آمریکا در منطقه؛ صدورِ تروریسم به کشورهای خاورمیانه و اروپا؛ و اینک تلاش برای «اتمی» شدن به قصدِ هدف قرار دادنِ آمریکا بر این حقیقت شهادت می‌دهد که اسلامگرایان همواره با آمریکا و با نظمِ لیبرال در جدال بوده‌اند.

از آنجایی که اسلامگرایان قصد ندارند دست از این رویه‌ی مخرب بردارند، اکنون زمانِ یکسره کردنِ کارِ اسلامگرایی– که ماتَرَکِ جنگِ سرد است– فرا رسیده؛ قصدی که در سخنانِ ترامپ به خوبی مشخص است.

حرف‌های ترامپ درباره‌ی ایران را همچنین باید در چارچوبِ دیدِ عمدتا «محافظه‌کارانه»ی (conservative) دولتِ وی در بابِ تامینِ امنیتِ «نظمِ لیبرال» در سرتاسرِ جهان بررسی کرد. مطابقِ این دید، آسیب رسیدن به نظمِ لیبرال در هرکجای جهان آسیب رسیدن به کلیتِ آن است. به عبارتی، این دید با موضوعِ «نظم» به عنوانِ پدیده‌ای «منطقه‌ای» برخورد نمی‌کند، و ارزش‌های لیبرال را «جهانی» می‌داند.

بر خلافِ آنچه «روشنفکران» و رسانه‌های چپ و اسلامگرا مدام به مردم قالب می‌کنند، در چارچوبِ لیبرالیسم، محافظه‌کاری به معنای بربریت و عقب‌افتادگی نیست؛ بلکه صرفا به این معناست که تاکیدِ سیاست باید بر احترام به ارزش‌های بنیادیِ لیبرالیسم همچون دموکراسی و حقوقِ بشر و تجارتِ آزاد باشد تا بر فرضِ مثال بر لزومِ شناسنامه صادر کردن برای «جنسِ سوم» و محافظت از گونه‌های جانوریِ در خطرِ انقراض در جنگل‌های آمازون. به عبارتی، «محافظه‌کاریِ» امروز در حقیقت همان «لیبرالیسمِ کلاسیک» است.

اما چپ‌ها و اسلامگرایان که از اساس با لیبرالیسم دشمنی دارند آن را همچون هیولایی به تصویر می‌کشند. اما چرا دیدِ محافظه‌کارانه‌ی ترامپ در حوزه‌ی سیاستِ خارجی به نفعِ ایران است؟ خیلی ساده، برای اینکه بغرنج‌های ایران و مردم‌اش را به دغدغه‌ی جهانِ آزاد تبدیل می‌کند.

از دیدِ «چپ»– که دولتِ اوباما نمونه‌ی مبرهن‌اش بود– هر کشوری یا ملتی «فرهنگِ» خودش را دارد که از منظرِ «نسبی‌گراییِ» مطلق محترم است، و بنابراین دیگران به هیچ وجه نباید برای تغییرِ آن فرهنگ تلاش کنند.

چپ‌ها این موضوع را تحت لوای اصلِ «چندفرهنگی»– که دست‌پختِ فلسفه و جامعه‌شناسیِ «پسامدرن» است– توجیه می‌کنند و می‌گویند همه حق دارند آنطوری که می‌خواهند باشند.

این حرف در دنیای آزاد شاید چندان اشکالی نداشته باشد– حال آنکه حتی در آنجا هم مشکل‌ساز شده– اما چنین حرفی وقتی آلتِ دستِ حکومت‌های استبدادیِ ارتجاعی قرار می‌گیرد که به بهانه‌ی مطلق بودنِ فرهنگِ خود تمامِ فرهنگ‌های دیگر و در حقیقت ابتدایی‌ترین حقوقِ انسان‌های جوامعِ تحتِ سلطه‌ی خود را پایمال کنند، آن وقت فاجعه‌ای شکل می‌گیرد همچون ایران، سوریه، و کره شمالی. بدین ترتیب، غالب شدنِ دیدِ محافظه‌کارانه در حوزه‌ی سیاستِ خارجیِ آمریکا– که به جهانی بودنِ ارزش‌های لیبرال معتقد است– ایران را دومرتبه به روی نقشه‌ی «تغییر» بازمی‌گرداند.

و این موقعیتِ مناسبی است که آزادی‌خواهان باید قدرش را بدانند و از آن به تمام و کمال به قصدِ تغییرِ رژیم و استقرارِ دموکراسی در ایران بهره ببرند؛ به‌خصوص با نظر به این حقیقت که بعد از ترامپ معلوم نیست چه دیدی در حوزه‌ی سیاستِ خارجیِ آمریکا غالب شود. به اصطلاح، آدم از فردای خودش خبر ندارد. باید این را در نظر داشت که آمریکا یک دموکراسی است، و رئیس‌جمهور– اگر دوباره انتخاب نشود– تنها چهار سال بر مسندِ قدرت خواهد بود.

رژیمِ ولایتِ فقیه هم خوب این را می‌داند، و از آنجایی که بر خلافِ آمریکا دموکراتیک نیست و رهبرانش مادام‌العمرند، به اندازه‌ی کافی وقت خواهد داشت تا بازی کند و مانوور بدهد و امرِ اجتناب‌ناپذیر را به طُرُقِ مختلف به تعویق بیندازد تا خطرِ انقراض از سرش بگذرد، چنانکه تا به امروز انواع و اقسامِ «زهرخوری»ها و «نرمش‌های قهرمانانه» کرده است.

حرف‌های اخیرِ حسن روحانی در بابِ «خوانِ نعمت»ی که بعد از «برجام» برای «سرمایه‌گذاری» در ایران گسترده شده– برخلاف هارت و پورت‌های همیشگیِ خامنه‌ای و سرانِ سپاه، و جدیدا ارتش– دقیقا نشانگرِ تلاشِ رژیم برای انجامِ یکی از همان نرمش‌های قهرمانانه‌ی کذایی است. اسمِ فتحعلی‌شاه و ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بد در رفته است. به هر روی، با نظر به شرایطِ حاضر، بعید است چراغ سبز دادن‌ها و پشتک و وارو زدن‌های رژیم به جایی برسد. با این وجود وقت تنگ است، و باید تا تنور داغ است نان را چسباند.

———————————————–

*بخش‌هایی از سخنان دونالد ترامپ در نخستین‌ سخنرانی‌اش در مجمع عمومی سازمان ملل چنین بود: «مدت‌هاست زمان آن رسیده که کشورهای جهان با یک رژیم بی‌محابا برخورد کنند؛ رژیمی که آشکارا از قتل عام سخن می‌گوید، وعده‌ی مرگ بر آمریکا، محو اسراییل و ویرانی بسیاری دیگر از کشورهای حاضر در این مجمع را می‌دهد.»

«حکومت ایران یک دیکتاتوری فاسد را زیر پوشش دموکراسی دروغین پنهان کرده. یک کشور ثروتمند با تاریخ و فرهنگ غنی را به یک کشور یاغی و از نظر اقتصادی مفلوک تبدیل کرده است که صادرات عمده‌اش فساد و خونریزی و آشوب است. بزرگترین قربانی رهبران ایران در واقع مردم ایران هستند. به جای استفاده از منابع سرشار ایران جهت بهبود زندگی مردم، درآمد نفتی ایران به جیب حزب‌الله و دیگر گروه‌های تروریستی می‌رود که مسلمانان بی‌گناه را می‌کشند و به اعراب صلح‌جو و همسایگان اسراییلی‌شان حمله می‌کنند. این ثروت که به مردم ایران تعلق دارد برای سر پا نگاه داشتن دیکتاتوری بشار اسد و برافروختن جنگ داخلی یمن استفاده شده و صلح را در سراسر خاورمیانه تضعیف می‌کند.»

«ما نمی‌توانیم بگذاریم یک رژیم جنایتکار در حالی که موشک‌های خطرناک می‌سازد به فعالیت‌های خود که ثبات را بر هم‌ می‌زند ادامه بدهد و نمی‌توانیم به توافقی پایبند باشیم که در نهایت پوششی است برای ساختن تسلیحات هسته‌ای. توافق با ایران یکی از بدترین و یک‌جانبه‌ترین معاملاتی است که ایالات متحده انجام داده است. صراحتا بگویم،‌ این توافق مایه‌ی خجالت آمریکاست و فکر نمی‌کنم پایان ماجرا را بدانید.»

«زمان آن رسیده که تمام جهان در این درخواست به ما بپیوندد که از حکومت ایران بخواهیم به پیگیری سیاست مرگ و تخریب پایان دهد. زمان آن است که رژیم ایران تمام آمریکایی‌ها و شهروندان دیگر کشورها را که ناعادلانه بازداشت کرده است آزاد کند. دولت ایران باید حمایت از تروریست‌ها را متوقف کرده، خدمت به مردم خودش را آغاز کند و به حق حاکمیت همسایگانش احترام بگذارد. تمام جهان می‌داند که مردم خوب ایران خواهان تغییر هستند و رهبران آنها گذشته از قدرت نظامی بزرگ ایالات متحده، بیش از همه از مردم خود ایران می‌ترسند. از این رو، رژیم دسترسی به اینترنت را محدود کرده، دیش‌های ماهواره را پایین کشیده و ضبط می‌کند، دانشجویان تظاهرکننده‌ی غیرمسلح را هدف تیراندازی قرار می‌دهد و اصلاح‌طلبان سیاسی را زندانی می‌کند.»

«رژیم‌های سرکوبگر نمی‌توانند تا ابد دوام بیاورند و روزی خواهد رسید که مردم با یک انتخاب روبرو می‌شوند. آیا آنها به مسیر فقر، خونریزی و ترور ادامه خواهند داد یا مردم ایران به ریشه‌های پرغرور کشورشان به مثابه مرکز تمدن، فرهنگ و ثروت باز خواهند گشت تا بتوانند بار دیگر خوشحال و کامیاب باشند؟ حمایت رژیم ایران از تروریسم در تضاد آشکار با تعهدات اخیر بسیاری از همسایگانش در مبارزه با تروریسم و توقف کمک مالی به آنها قرار دارد و من افتخار این را داشتم که در عربستان سعودی برای رهبران بیش از پنجاه کشور عرب و مسلمان سخنرانی کنم. ما توافق کردیم که همه کشورهای مسئول باید با همکاری هم با تروریست‌ها و افراط‌گرایی اسلامی اسلامی که الهام‌بخش آنهاست برخورد کنیم.»

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا