آیا ایران به سرنوشت عثمانی دچار خواهد شد؟
ژئوپلتیک کنونی خاورمیانه برآمده از تقسیم نامتجانس میراث برجا مانده از دولت عثمانی است که به دست دو قدرت برتر آن زمان یعنی بریتانیا و فرانسه (و موافقت روسیه) طی قرارداد موسوم سایکس –پیکو در سال ۱۹۱۶ به شکل کنونی ترسیم شد. سال دیگر دقیقا یکصد سال از آن قرارداد میگذرد.
این در حالی است که به اذعان بسیاری، ژئوپلتیک خاورمیانه آبستن دگرگونیهای ژرفی است که میتواند جرقهای برای جنگ بزرگ منطقهای و ای بسا جنگ سوم جهانی باشد. روزگار امروز خاورمیانه از شرایط منتهی به جنگ جهانی اول و تجزیه عثمانی کم ندارد. ایران در مسیر این دگرگونی کجا ایستاده است؟
برای پاسخ به این پرسش مهم، ناگزیر باید اهم متغیرهای دخیل در به وجود آمدن وضعیت بیثبات خاورمیانه را شناسایی کرد.
خاورمیانه و قدرتهای بزرگ
از یکصد سال پیش تا کنون افزون بر بریتانیا و فرانسه که خاورمیانه را حوزه سنتی نفوذ خود میانگارند، آمریکا و روسیه (دو ابر قدرت پس از جنگ دوم) نیز به بازیگران مهم منطقه افزوده شده و منافعی استراتژیک در بسط حوزه نفوذ خود در خاورمیانه میبینند.
بحران داخلی سوریه اینک شرایطی را فراهم ساخته که این چهار بازیگر عمده حضور نظامی ملموسی در منطقه داشته باشند.
عملیات نظامی مسکو در سوریه در حمایت از دولت بشار اسد، در واقع نگاه راهبردی مسکو به حضورش در دریای مدیترانه از طریق بندر طرطوس سوریه است. به دیگر بیان، بندر طرطوس برای مسکو، همان اهمیت شبه جزیره کریمه را دارد که روسیه از اوکراین جدا و به خاک خود ضمیمه کرد.
به گمان برخی صاحبنظران، ماه عسل روسیه (که عضو گروه ۸ بود و از آن اخراج شد)، سالها پیشتر از بحران اوکراین، هنگام حمله مسکو به گرجستان در ۲۰۰۸ پایان یافته است. برای مثال ادوارد لوکاس معتقد است نظام بین الملل از ۲۰۰۸ وارد “جنگ سرد جدید” شده است. مهمترین پیشبینی لوکاس این است که روسیه به رهبری پوتین تدریجاً از روند “تعامل” با غرب به سوی “تقابل” با آن تغییر مسیر خواهد داد.
خاورمیانه و تقابل ارتش صفوی – ارتش عربی
افزون بر تعارض منافع کشورهای بزرگ در منطقه خاورمیانه، انقلاب اسلامی ایران، فاکتور بسیار مهمی را که در زیر خاکستر خاورمیانه نهفته بود، بیرون انداخت: اسلام سیاسی
اسلام سیاسی (شیعی یا سنی) ابزاری برای کسب، بسط و حفظ قدرت سیاسی است. با وقوع انقلاب اسلامی، فاکتور اسلام سیاسی شیعی در سطح یک نظام سیاسی به منطقه افزوده شد. اینک سوریه و یمن مظهر تقابل جنگ شیعه و سنی هستند. با این حساب، افزون بر رقابت کشورهای بزرگ، ستیز مذهبی نیز بر فاکتورهای بیثبات کننده منطقه افزوده شده است.
بیدلیل نیست که برخی رسانههای عربی با به کار بردن تعبیر “ارتش صفوی” در کنایهای طعمهآمیز، حضور نظامی ایران در سوریه و یمن، عراق و لبنان را بسط هژمونی شیعی تفسیر میکنند.
این در حالی است که ائتلاف به رهبری عربستان نیز “ارتش عربی” را مرکب از ۱۰ کشور عربی و حمایت اتحادیه عرب در مقابله با شیعیان حوثی سامان داده و عملا نزاع مذهبی شیعه و سنی به مرحلهای رسیده که اگر بحران خاورمیانه کنترل نشود، میتواند تقابل این دو را دامن زند.
نمونهای از این آتش زیر خاکستر را میتوان در سخنان سردار پاسدار محسن رضایی یافت کهگفت: «عربستان باید مراقب باشد چرا که ملت ایران یک [اندازهای] صبر دارد… اگر [عربستان] بخواهند امنیت ما را به هم بزنند آنها را به دوران قبل از صنعتی شدن بر میگردانیم.»
این اظهارات رضایی پس از آن بود که آیتالله خامنهای در موضعگیری علیه حمله نظامی عربستان به یمن گفت: «قطعاً بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد.»
در مقابل، عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان گفته کشورش از «تمام توان سیاسی، اقتصادی و نظامی» خود برای «دفاع از حاکمیت و مردمش در برابر اقدامات ایران» استفاده خواهد کرد.
خاورمیانه و اندیشه جهادی- تکفیری
افزون بر نزاع شیعی – سنی که در رقابت تهران و ریاض متجلی است، اینک اندیشهای خطرناکتر از نزاع این دو مذهب در خاورمیانه شکل گرفته که به اندیشه “جهادی- تکفیری” شناخته می شود. داعش نمونه بارز این اندیشه است.
در این اندیشه که ریشه در اسلام سلفی دارد، کلیه حُکامی که به اجرای شریعت گردن ننهند، کافر هستند. همچنان که از نظر این گروه کلیه مسلمانانی که به چنین حکامی گردن نهند نیز کافر محسوب میشوند. این گروه فکری تا آنجا پیش رفتهاند که رجال و مراجع دینی را اگر معترض به چنین حکامی نباشند نیز کافر میپندارند.
هنگامی که داعش خلبان سنی اردنی را در آتش میسوزاند و خاکستر آن را با خاک یکسان میکند، ایمن ظواهری رهبر القاعده را به اطاعت از خود فرا میخواند، خلافت اسلامی را بنیاد مینهد و مرزهای کشورهای مسلمان را بی اعتبار میشمارد، روشن میشود که اندیشهای معارض با شیعه و سنی، معارض با مسیحیت و یهودیت، معارض با امریکا واسرائیل و معارض با همه چیز جز تفسیر خودشان از اسلام در منطقه شکل گرفته است.
مسابقه-تسلیحاتی-خاورمیانه
چنین اندیشهای (حتی اگر ساخته و پرداخته دست دیگران باشد) به شدت جزمگرا، متحجر، خودمحور و مرتجع است به گونهای که حتی به آثار باستانی رحم نمیکنند. بدیهی است برای چنین اندیشهای، فروپاشی منطقه نه تنها نگرانکننده نیست بلکه یک نیاز است تا آرمانشهر خود (خلافت اسلامی) را از نو در منطقه بنیاد نهند.
خاورمیانه، سه ائتلاف نظامی و ناکارآمدی سازمان ملل
جنگ داخلی سوریه زمینهساز ظهور اندیشه جهادی تکفیری و جنگ داخلی یمن زمینهساز ظهور حوثیها شده است.
حکایت غریبی است که ریاض در یمن حامی دولت مرکزی و در سوریه علیه دولت مرکزی است همچنان که تهران در سوریه حامی دولت مرکزی و در یمن مخالف دولت مرکزی است.
همین اختلاف را در سطح گستردهتر میان امریکا و روسیه شاهدیم. روسیه حامی بشار اسد و آمریکا مخالف بشار اسد است.
بیثباتی که از سوریه آغاز شد اینک کشوری مثل ترکیه را نیز متاثر از بحران سوریه کرده است. چند انفجار که قربانیان آن از کردها بودند، آنکارا را نه در برابر داعش بلکه در برابر کردها قرار داده است.
بیثباتی منطقه از یک سو و اختلاف قدرت های بزرگ از سوی دیگر، شرایطی را رقم زده که عملا سازمان ملل از انجام وظیفه ذاتی یعنی تأمین صلح و امنیت بینالمللی بازمانده است.
جنگ جهانی اول و دوم هنگامی رخ داد که نهادی همچون سازمان ملل وجود نداشت. حال اگر جنگی فراگیر در منطقه آغاز شود در حالی است که نهاد عریض و طویلی همچون سازمان ملل وجود دارد ولی در انجام وظیفه ذاتی خود ناتوان است. در فقدان نقش سازمان ملل است که منطقه خاورمیانه شاهد پدیده عجیب شکلگیری “سه ائتلاف نظامی” در درون خود است. این سه ائتلاف عبارتند از:
– اتئلاف نظامی به رهبری آمریکا مرکب از حدود چهل کشور جهان با هدف از بین بردن گروههای جهادی و سپس سرنگونی بشار اسد
– ائتلاف نظامی به رهبری عربستان مرکب از حدود ده کشور جهان با هدف بازگرداندن منصور هادی به قدرت در یمن.
– ائتلاف نظامی به رهبری روسیه مرکب از چهار کشور روسیه، عراق، سوریه و ایران با هدف حمایت از دولت بشار اسد.
ایران به کجا میرود؟
به شرحی که گفته شد، با گذشت یک صد سال از قرارداد تقسیم عثمانی موسوم به قرارداد سایکس- پیکو، ژئوپلیتک خاورمیانه شاهد دگرگونیهای ژرفی است که بیش از هر چیز نماد فروپاشی منطقه است.
اخیراً نشریه نیویورک تایمز با اشاره به احتمال فروپاشی خاورمیانه، مقالهای را منتشر کرد با این عنوان که “چگونه ۵ کشور می توانند ۱۴ کشور شوند؟”
اینکه گمانهزنی نیورک تایمز تا کجا قرین صحت است، بحث دیگری میطلبد. اما، تصویری که این نشریه از بیثباتی مفرط منطقه میدهد تا میزان زیادی درست است.
عطف به گمانهزنی نیویورک تایمز در باره سرنوشت احتمالی پنج کشور یمن، عربستان، عراق سوریه و لیبی، ما با پرسشی مهم روبرو هستیم و آن اینکه آیا در شرایط بیثبات منطقه از یک سو و شرایط بیثبات داخلی ایران (اقتصاد بیمار، اختلافات سیاسی، رشد جریانهای مرکز گریز، روابط تیره با جهان پیرامون و…) تجزیه ایران نامحتمل است؟
اگر صد سال پیش از این، شاهد فروپاشی امپراتوری بزرگ عثمانی بودیم، چرا این خطر، امروز تهدیدی برای ایران نباشد؟ مگر نه این است که فروپاشی عثمانی هنگامی رخ داد که این کشور را “پیر فرتوت اروپا” توصیف میکردند؟ شرایط امروز ایران چگونه است؟