آیا کوه “اتحاد چپ ء جمهوریخواه” موش زائید؟ عبدالستار دوشوکی
بیانیه سلبی چهار سازمان جمهوری خواه یکی از مایوس کننده ترین اقداماتی بود که در این برهه از زمان که ضرورت اتحاد همه آحاد ملت (از همه نحله های سیاسی بدون مولفه حذف) را می طلبد باعث بهت و نومیدی بسیاری شده است زیرا بقول حافظ شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد, هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. حال که سخن از مو شد, باید بصیرت سیاسی دیدن پیچش مو را نیز داشت. کسانی که به “اشارتهای ابرو” نیز چشمی دارند, در لابلای سطور این بیانیه پیغام نهفته ای را می بینند که برای آنهایی که نمی خواهند “من” و “تو” “ما” بشویم بسیار دلگرم کننده است, و برای “امیدواران آزادی” مایه بسی دلسردی.
اینکه بخشی از جریانات جمهوری خواه موفق شده اند منشاء اتحاد بین خود باشند, امری بسیار خوشایند و مغتنم است, و آن را باید به فال نیک گرفت. زیرا آغاز حرکت قطار اتحاد بر روی ریل همگرایی همه نیروها ضرورت مبرم زمان ما است. اما دریغا از این اتحاد که در اولین ایستگاه و با اولین بیانیه اعلام نمودند این قطار خصوصی و “خودی” است. و حتی بقیه جمهوریخواهان غیرخودی نیز در آن جایی ندارند, چه برسد به مشروطه خواهان و دیگر غیرخودی ها. معمولا اولین بیانیه یک ائتلاف یا جریان نوپا باید مبنای “ایجابی” داشته باشد که در آن با نگاهی مثبت و امیدوارکننده برنامه سیاسی خود را ارائه می دهد. یعنی اعلام کنند که در سپهر سیاسی اپوزیسیون چه می خواهند. شوربختانه خشت اول این اتحاد بر مبنای نگاهی سلبی و حذفی بنا شده است که در آن فقط گفته شده است “چه نمی خواهند”. آنها اعلام کرده اند که نه تنها با مشروطه خواهان پارلمانی اتحاد و همگرایی نخواهند داشت بلکه بقیه جمهوری خواهان و حتی نیروهای چپ مستقل که سودای آزادی وطن در سر می پرورانند را از ایجاد چنین همسوئی و ائتلافی بر حذر می دارند. آنهایی که توانایی و بینش سیاسی درک معنای بین خطوط بیانیه را دارند نیک می دانند که این بیانیه نه تنها در راستای نفی غیر دمکراتیک حق طرفداران مشروطه پارلمانی می باشد, بلکه هشداری است به بقیه جمهوری خواهان از جمله فعالان “شورای مدیریت دوران گذار” که نشست و برخاست با “دیگران” برای ایجاد اتحاد و رهایی وطن در ایدئولوژی چپ سنتی ایران نمی گنجد. و شاید برخی نیز ادعا کنند که این بیانیه به نوعی “تکفیر” بقیه نیروهای چپ مستقل و جمهوریخواه نیز است.
این بیانیه بقیه جمهوریخواهان را شتابزده و ساده انگار قلمداد می کند که با نادیده انگاشتن تمایزهای هویتی و سوابق تاریخی، به دنبال اتحاد همگان ذیل عنوان کلی دموکراسی هستند. این بیانیه به صراحت تمامی اشکال پیشامدرن حکمرانی نظیر مشروطه پارلمانی را نفی می کند و آن را مغایر با دمکراسی می داند. حسرت من اینجاست که این بیانیه توسط کسانی نوشته شده است که در کشورهای دمکراتیک پادشاهی نظیر سوئد, دانمارک, نروژ, بریتانیا, هلند, اسپانیا و بلژیک زندگی می کنند و قدرت تمایز بین این کشورهای دمکراتیک و مدرن با جمهوری هایی نظیر کره شمالی, سوریه, چین, روسیه, ونزوئلا و دهها جمهوری دیگر را ندارند و بقول شاملو با اتکا به ساعت شماطه دار خویش می خواهند بیچاره خلق را متقاعد کنند که فرم ظاهری حکومت رابطه مستقیم و تفکیک ناپذیری با ماهیت دمکراتیک آن دارد؛ و اینکه دمکراسی فقط می تواند در فرم “جمهوری” میسر شود و الاغیر! من حقیقتا در عجبم که چطور انسانهایی که بین ٣٠ تا ٤٠ سال (و برخی حتی ٥٠ سال) در کشورهای دمکراتیک پادشاهی اروپایی زندگی کرده اند و هنوز هم با اصرار نظام پادشاهی پارلمانی را مردود و مذموم و همسنگ نظام “فقاهتی” می دانند.
نباید ادعا کرد که ارتش سایبری رژیم که برای ایجاد تفرقه, اتهام پراکنی و “دوبه هم زنی” و با هدف مسموم خنثی سازی متقابل در بین اپوزیسیون فعال است, بهمراه تئوریسن های وحشت زده دکترین “حفظ نظام تحت هر شرایطی” در داخل ایران از انتشار این بیانیه ناخرسند نیستند. زیرا تا آنجایی که نگارنده اطلاع دارد اکثریت قاطع شخصیت ها و فعالان ارجمند در این چهار جریان انسانهای بسیار محترم و مبارزی هستند که آنها نیز همانند دیگران دغدغه وطن دارند؛ و در بسیاری از موارد از جمله انتشار نوشته های بنده در سایت ها و رسانه های خویش با بزرگواری و منش بالا نسبت به من لطف و محبت فراوان دارند؛ که مدیون آنها هستم . بنابراین این نوشتار در مورد جایگاه ارزشمند و قابل احترام این شخصیت های فرهیخته نیست, بلکه نقد بی تعارف موضعگیری سیاسی آنها در این بیانیه در قبال “غیرخودی ها” است. و اینکه منفذ ورودی اسب تراوای تفکر “نفی غیرخودی” در این بیانیه از کجاست, نیز از حوصله این نوشتار موجز خارج است.
باور کنید اگر چهار سازمان مشروطه خواه بیانیه مشابهی صادر می کردند و نظام پادشاهی را آینه مطلق دمکراسی معرفی می کردند و جمهوریت را با استناد به برخی از جمهوری های مستبد و حتی موروثی, کاملا نفی می کردند و بجای مبارزه با جمهوری اسلامی اولویت راهبردی خود را مبارزه با طیف وسیع “آزادیخواهان جمهوریخواه ایرانی” معرفی می کردند؛ نقد بنده نسبت به آنها بسیار شدیدتر و بی تعارف تر از این می بود. حال بگزریم از اینکه ممکن بود برای چنین “گستاخی” جوی خون براه می افتاد. زیرا تجربه تلخ ٤٠ ساله تامگرایی و انحصارطلبی جمهوری اسلامی و دهها سال زندگی در کشورهای دمکراتیک (پادشاهی پارلمانی و جمهوری) اروپایی به ما آموخته است که با سعه صدر و آزادمنشی, دگراندیشان مخالف خود را نفی نکنیم و همانند شیوه متداول در جمهوری اسلامی آنها را متهم به نوکری و مزدوری اجانب و وابسته امپریالیسم و استکبار جهانی و صهیونیسم بین المللی و غیره نکنیم. آن هم در شرایطی که حداقل برخی از این رفقا برای برپایی “دیکتاتوری پرولتاریا” در ایران دریافت کمک مالی از کشورهای کمونیستی و به اصطلاح اردوگاه سوسیالیم را افتخار می دانستند.
بیانیه اتحاد با دو مدل “موروثی” بخوان پادشاهی و “ولایی” بخوان جمهوری اسلامی را توامان رد می کند. تا آنجایی که حافظه نگارنده یاری می دهد حداقل بخش هایی از یکی از این جریانات چهارگانه در طی چهار دهه اخیر جمهوری اسلامی را “توامان” رد نکرده اند و آن را قابل اصلاح دانسته و در انتخابات آن با افتخار شرکت می کردند و در دفاع از بخشی از نظام (یعنی جناح استمرارطلب یا بعبارتی اصلاح طلب) فعالیت می کردند. حال چه چیزی تغییر کرده, باید تا انتخابات بعدی منتظر ماند.
شوربختانه این بیانیه مملو از تناقض و دوگانگی درمفهوم و محتواست. بیانیه بکرات صحبت از منافع ملی, اراده ی ملی, نیاز مبرم ملی, حاکمیت ملی و اهداف ملی سخن می گوید. اما در عمل منظور آنها از واژه “ملی” خودی ها هستند و الاغیر. یا وگرنه بقیه از جمله طرفداران مشروطه پارلمانی و حتی طرفدارن حکومت فقاهتی بخشی از همان ملت (خودی و غیرخودی) هستند. و نمی توان و نباید حق آنها را در انتخاب نظام مورد وثوقشان توامان رد کرد. چون این رد کردن ها و حذف کردن ها با منش دمکراتیک و آزادیخواهانه سنخیت ندارد.اگر بپذیریم که تصمیم نهایی نوع نظام بعهده مردم ایران (یعنی همه ملت ایران ـ بدون استثناء و حذف) می باشد؛ در آنصورت جنگ و دعوای حیدری نعمتی در این مرحله که نه به دار است و نه به بار, می تواند یک بحث انحرافی هدفمند یا به عبارت محترمانه “دگرسوگرانه” ماهرانه باشد. راواداری و همسویی همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی با حفظ مواضع و باورها از ضروریات مبرم زمان ما است. زیرا قبل از رسیدن به سر منزل مقصود جمهوریخواهی یا پادشاهی, اول باید از سد جمهوری اسلامی عبور کرد. عبور از این سد مخوف با ایجاد تفرقه و چندپارچگی در بین ملت میسر نخواهد بود. شوربختانه این راستینه مسلم را آنهایی که نباید بدانند, می دانند؛ و آنهایی که باید بدانند, نمی دانند. و این بن مایه حسرت ملتی است که بقول خود بیانیه ١٧٠ سال است که برای نیل به دمکراسی فراگیر هنوز اندرخم یک کوچه است. و شاید با انحصارطلبی و خودپسندانه و با افتخار به فرقه گرایی تاریخ تلخ خود را تکرار می کند.
نگارنده می پذیرد که مولفه جمهوری خواهی برای جمهوریخواهان از اهمیت ویژه ای برخوردار است و بعقیده من این حق آنهاست که از این مولفه دفاع کرده و آن را بعنوان گزینه برتر خویش ترویج کنند. این نه تنها حق دمکراتیک بلکه بخشی از وظیفه آنهاست. اما اهمیت استراتژیک و ارجحیت راهبردی دادن به گفتمان دوگانه جداگرانه جمهوری یا پادشاهی در مرحله کنونی مبارزه و آن را در راس راهبردی برنامه خویش قرار دادن می تواند خطایی نابخشودنی باشد. آنهم در شرایطی که به گفته تیتر خود بیانیه ضرورت زمان “نیاز مبرم ملی” و ضرورت همگرایی و مشارکت همگانی (ملی) می باشد. حال اگر اتحاد و همسوئی با “دگراندیشان” غیرخودی در اذهان ستبر ایدئولوژیکی مردان و زنان مبارز عملی و میسر نیست؛ فبها المراد ونعم المطلوب! اما حداقل در همان آغاز و به اصطلاح “بسم الله” کار می توان کمی رحمان و رحیم بود و “جنگ” را از طریق رقابت سالم و منصفانه آغاز کرد. نه اینکه با تمسک به تحریف و شایعه پراکنی های ارتش سایبری نظام که با لباس مبدل سلطنت طلب دو آتشه و “شاه اللهی” هوشمندانه به جهاد و رشادت مشغولند, شمشیر را از غلاف کشید به جنگ مشروطه خواهان رفت. اگرچه عکس آن نیز حقیقت دارد. در عمل یعنی اولویت استراتژیک و راهبردی مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی نیست بلکه “خطر بزرگتر” مشروطه خواهی پارلمانی است. این یعنی در این شرایط سراسیمگی ملت مستاصل ایران برای یافتن سرمنزل نجات, عامدانه یا از روی تعصب ائدیولوژیک “آدرس” اشتباهی دادن و است بس!
در پایان بد نیست برای آنهایی که گفتمان نقد و راواداری (tolerance) را برنمی تابند و احتمالا بنده را به باد تکفیر و شلاق اتهام می گیرند و با رد هر گونه انتقاد؛ مطلب حاضر را مردود و غیروارد تشخیص می دهند؛ خاطره ای از یک برنامه تلویزیونی مناظره که سالها پیش دیده بودم بیان کنم. یکی از شرکت کنندگان متعصب ایدئولوژیک مذهبی در پانل هنگامی که با انتقاد اینکه مذهبیون مومن و ایدئولوژیک هرگز غیرخودی و دگراندیش را بر نمی تابند و حتی به خشونت روی می آورند, روبرو شد. بناگاه از صندلی خود برخاست و فریاد کشید دروغ می گویی ای درغگوی کذاب. و سپس بسوی شخص منتقد هجوم برد و او را بزیر مشت و لگد گرفت. وقتی مجری برنامه از او پرسید چرا این کار را کردی؟ مرد ایدئولوژیک فریاد زد: “چون به دروغ تهمت ناروای خشونت طلبی زده است و ما خشونت طلب نیستیم”. من از مفصل این نکته مجملی گفتم, تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل, زیرا ناآزادگی فکری و نابردباری و بینان تعصب محور ما ریشه در سرزمین های بلاخیز خاورمیانه دارد و ما وارث این بقچه ذهنی هستیم. بعد از دهها سال زندگی در غرب داستان رواداری و دمکرات و آزادیخواه بودن ما همان داستان خالکوبی شیر مولانا است که “پهلوان” آمده بود تا نقش شیر بر پشت و شانه های ستبرش خالکوبی کند. گفت: طالعم شیر است نقش شیر زن / جهد کن رنگ کبودی سیر زن. تا شود پشتم قوی در رزم و بزم / با چنین شیر ژیان در عزم جزم. بقیه داستان و درد سوزن و شیر بی دم و سر و اشکم را همه می دانند!
عبدالستار دوشوکی
دی ماه ١٣٩٧