ایران مقدس نیست، متکثر است وضعیت موجود، فدرالیسم یا تجزیه؟ مجید محمدی
کمتر فردی به خود جرات میدهد بگوید: «خوب، اگر هر یک از واحدهای سیاسی در ایران مجلس قانونگذاری و قوهی قضاییهی مستقل و استاندار به انتخاب خود مردم داشته باشند چه میشود؟
ایران مقدس نیست، متکثر است
مجید محمدی
وضعیت موجود، فدرالیسم یا تجزیه؟
در کشورهایی که نظام فدرال حاکم بوده همه پرسی برای جدایی معمولا به نتیجهی مورد نظر تجزیهطلبان منجر نشده است. به سراغ این که در گذشته چه گروهی بر چه گروههایی چه چیزهایی را تحمیل کرده (فراتر از شناخت تاریخ) نباید رفت چون بجز انتقام کشی و خونریزی دستاوردی ندارد. اما میتوان به سراغ فرایندها و روالهایی رفت که حق اداره را از مردم سلب کرده، تبعیض آمیز بوده و موجب تمرکز قدرت در یک گروهِ بدون شایستگی و مشروعیت بوده است.
بیشتر بخوانید
پیشفرضی که در بخش عمدهی مباحث مربوط به مطالبات قومی/ملی و اخطارهای مربوط به تجزیهی ایران در صورت حملهی خارجی، حمله به تاسیسات اتمی یا تضعیف دولت مرکزی به واسطهی اقدامات براندازانه به چشم میخورد آن است که ایران امروز (با هیئتی که در حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی یافته) با مرزها و جمعیت و مجموعهی عناصر هویت بخش به آن یک ارزش فرا بشری و امری مقدس است که کسی نباید به ترکیب آن دست بزند یا بدان نزدیک شود یا از آن انتقاد کند و اگر چنین شود میلیونها خون ریخته میشود (این ترس افکنی از جنس ترس افکنیهای مربوط به امور مقدس است). تقدس آنجا پای به میدان میگذارد که افراد بالای طاقچه بودن این موضوع، و عدم امکان پرسش از آن را فرض میگیرند، آن را دست نخورده میخواهند یا بدان نزدیک نمیشوند.
این تقدس مفروض تا آن حد گسترده و ارتقا یافته است که کمتر فردی به خود جرات میدهد بگوید: «خوب، اگر هر یک از واحدهای سیاسی در ایران مجلس قانونگذاری و قوهی قضاییهی مستقل و استاندار به انتخاب خود مردم داشته باشند چه میشود؟ چرا این خواست منطقی به خونریزی منجر میشود یا با خونریزی حاصل میشود؟» اگر مردم هر منطقهای- اگر خواستند و برای همه پرسی امضای کافی جمع کردند- در یک همه پرسی برای باقی ماندن یا جدا شدن از واحدی به نام ایران تصمیم بگیرند چه میشود؟ حتی اگر بخشهایی از ایران امروز جدا شود (که احتمال آن بسیار اندک است) چه میشود؟ بخشهایی از ایران در دویست سال گذشته جدا شده و آسمان به زمین نیامده است. در دیگر نقاط دنیا نیز هر از چند گاهی همه پرسی و انتخابات میشود برای تجزیهی کشورها و زمان و مکان زیر و رو نمیشود. در مواردی نیز کشورهایی به هم پیوستهاند و آسمان به زمین نیامده است.
اگر روزی مردم افغانستان و تاجیکستان یا بخشهایی از آنها در یک همه پرسی تصمیم گرفتند به ایران بپیوندند چه؟ آیا همهپرسی در این مورد نیز مایه خونریزی و نفی تمامیت ارضی ایران است؟ آیا اگر امروز مردم استان هرات در افغانستان میتوانستند همه پرسی داشته و به ایران بپیوندند طرفداران تمامیت ارضی مقدس گونه چه عکسالعملی نشان میدادند؟ همچنین در برخی کشورها واحدهای سیاسی تنها امور خارجی و بخشهایی از امور دفاعی را به دولت ملی واگذار کردهاند بدون آن که تاثیر گذاری خود را رها کرده باشند. البته طرح این پرسشها و نکات همان و برچسب «همسویی با امپریالیسم» و ستون پنجم بیگانگان و آلوده شدن در خونریزی دریافت کردن همان.
حتی بسیاری از عناصر سکولار ایرانی که از خدا و دین و آخرت و روحانیت تقدس زدایی میکنند حاضر نیستند از «ایران با قدرت مرکزی متمرکز» یا عناصر هویتی امروز آن (دین رسمی، زبان رسمی) تقدسزدایی کنند و اگر کسی از وضعی و قراردادی بودن مرزها و دولت- ملتها و اسامی امکنه، حق تعیین سرنوشت ملتها (با خلع ید از مراجع موجود تصمیم گیری در باب این که چه واحدهای اجتماعی ملت هستند یا نیستند) یا حتی امکان همه پرسی در استانها یا مناطقی از ایران برای جدایی سخن بگوید گویی به کفر گویی و شکستن حریمها اقدام کرده یا عامل بیگانگان بد خواه است. سه دهه است انقلابیون ایرانی هر روز اسامی خیابانها (دهها هزار) و شهرها (شاهی، کرمانشاه) و دریاچهها (رضاییه) را تغییر دادهاند- در دوران پهلوی نیز همین کار میشد- اما اگر ساکنان جنوب خلیج فارس همان کار را بکنند رگهای گردن وطن پرستان دیندار و سکولار، انقلابی و غیر انقلابی از عصبانیت ورم میکند (بحث تاریخی در مورد اسامی امکنه موضوعی دیگر است).
البته سیاستمداران چون میخواهند رای جمع کنند و به قدرت برسند قابل فهم است که از ایران و هر آنچه مربوط به آن است (حتی تا حد جمهوری اسلامی) تابو بسازند یا کسانی که در پی کسب قدرت هستند کشور بزرگتری را برای فرمانروایی بخواهند. اما آیا تحلیلگران، محققان و دانشگاهیان نیز باید به تقدس ایران یا تقدس قدرت مرکزی آن به هر قیمت تن در دهند؟
حق ادارهی اجتماعات
وطن دوستان یا وطن پرستان (براساس شدت و ضعف احساسات) میگویند اگر دمکراسی و حقوق بشر در ایران رعایت شود مشکل اقلیتهای قومی و مذهبی یا ملتهایی که تحت قیمومت کشور ایران قرار گرفتهاند حل میشود. بله و خیر. دمکراسی و حقوق بشر در سطح ملی برای پاسخ یافتن مطالبات شهروندان ایرانی لازمند اما کافی نیستند. شهروندان هر منطقه و شهر و روستا که به حواشی کشور هم محدود نمیشود خواهان حق قانونگذاری، سیاستگذاری و تصمیم گیری در امور خویش هستند (باور ندارید بروید از خود آنها بپرسید: چه کسی یا گروهی میخواهد تصمیم گیری در مورد اموری را به وی مربوط است در سطوح مختلف به دیگری بسپارد و خود را در مقام صغیر قرار دهد؟) از همین جهت دمکراسی در حد انتخاب مجلس ملی و رئیس جمهور توسط مردم یا احیای حقوق شهروندی یا رسانههای آزاد به زبان ملی و پایان دادن به نهادهای انتصابی و مادام العمری لازم است اما کافی نیست.
برخی تحقق حقوق مربوط به شهروندان مناطق کشور (همهی مناطق و نه فقط استانهای مرزی) را در ادارهی امور خود منجر به خونریزی میدانند در حالی که عدم برآورده شدن این حقوق میتواند منجر به خونریزی شود. اتفاقاتی که در یوگسلاوی سابق افتاد ناشی از جدایی طلبی نبود؛ ناشی از چند دهه سرکوب ملتها یا اقوام توسط دولت مرکزی بود.
دولت- ملت یا اجتماع
واحد جامعه در دنیای امروز دولت- ملت نیست و در گذشته نیز نبوده است، اجتماع (کامیونیتی) است. دولت- ملتها وجود دارند اما چیزی فراتر از آنها هم وجود دارد. دولت- ملتها تنها هنگامی میتوانند به رضایت شهروندان و ثبات و امنیت دست یابند که خود را با هویتهای اجتماعی شهروندان خود هماهنگ سازند. در این زمینه برخی دولت- ملتها موفق عمل کرده و برخی افتضاح به بار آوردهاند. ایران یکی از این دستهی اخیر است. این که افراد به کدام اجتماع تعلق دارند نیز به تصمیم خودشان منوط است و نه عناصری از بیرون، هر چه قدر هم وطن دوست و ایران خواه باشند. همان طور که اسلامگرایان نمیتوانند مخالفانشان را به احساس تعلق به امت ایرانی یا اسلامی وادار کنند ایرانگرایان نیز نمیتوانند این احساس تعلق را از بالا تحمیل کنند.
فدرالیسم از بالا، فدرالیسم از پایین
میدانید چرا فدرالیسم در ایالات متحده یا سوئیس کار میکند و موفق بوده است؟ چرا علیرغم قدرت زیاد دولت مرکزی در ایالات متحده و خواست یکپارچه سازی در بخش قابل توجهی از مردم یا دولت در هر موضوعی دوباره فدرالیسم سر بر میآورد؟ برای آن که فدرالیسم از بالا بر مردم ایالات (یا کانتونها در سوئیس) تحمیل نشده است بلکه این ایالات و کانتونها بودند که با به هم پیوستن به یکدیگر دولت فدرال و مرکزی را به وجود آوردند. صرف خواست و اِعمال فدرالیسم مشکل ایران را حل نمیکند اگر دولت مرکزی به این خواست پاسخ دهد. روش رسیدن به فدرالیسم به اندازهی خود فدرالیسم اهمیت دارد. مردم مناطق کشور باید این فرصت را پیدا کنند تا بتوانند میان ماندن در قالب ایران واحد یا نا پیوستن به آن به روش صلح آمیز انتخاب کنند. البته شرط این انتخاب فضای باز سیاسی و جریان آزاد اطلاعات است تا افراد بتوانند با آگاهی تصمیم بگیرند. بدون این فرصت، ایرانیان وطن پرست تنها با قوای قهریه خواهند توانست کسانی را که با آنان موافق نیستند «قانع» سازند.
رفع تبعیض
کسانی که از فدرالیسم یا تجزیهی ایران (که دو مقولهی کاملا متفاوت هستند) ابراز نگرانی میکنند به خوبی از تبعیضهای گسترده در کشور آگاهند و میدانند چنین تبعیضهایی میتواند موجب فروپاشی واحدهای اجتماعی صوری مثل دولت- ملتها شود. اما به جای تمرکز بر رفع تبعیض با واگذاری ادارهی اجتماعات به خود مردم، از تمامیت و انسجام آن واحد سیاسی که با زور و ارعاب شکل گرفته (دولت-ملتی که از زمان رضا شاه شکل گرفت) و تداوم یافته دفاع میکنند.
اگر یوگسلاوی سابق یا اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید علت آن نه خواست برخی از شهروندان برای جدایی یا توطئهی بیگانگان بلکه شکل گیری آن واحدهای سیاسی یا تداوم آنها صرفا بر اساس زور و تبعیضهای گسترده بود. وطن دوستی و وطن پرستی در شرایطی میتواند عامل باور به برتر نشاندن زور نسبت به ارادهی جمعی شهروندان و تداوم تبعیض باشد اما به محض برداشته شدن زور و استبداد داخلی (مثلا با حملهی خارجی یا بر هم خوردن یک بلوک سیاسی) جامعهی شکل گرفته بر اساس زور از هم میپاشد. کسانی که با حملهی خارجی به دلیل نگرانی از تجزیهی کشور ( ونه دلایل دیگر) مخالفت میکنند به طور ضمنی از استبداد داخلی در برابر سلطهی خارجی دفاع میکنند.
وارونه کردن قیف حاکمیت ملی
به سراغ این که در گذشته چه گروهی بر چه گروههایی چه چیزهایی را تحمیل کرده (با اهداف غیر شناختی) نباید رفت چون بجز انتقام کشی و خونریزی دستاوردی ندارد. اما میتوان به سراغ فرایندها و روالهایی رفت که حق اداره را از مردم سلب کرده، تبعیض آمیز بوده و موجب تمرکز قدرت در یک گروهِ بدون شایستگی و مشروعیت بوده است. آنچه در آینده میتواند اتفاق بیفتد حق حاکمیت اجتماعی (به جای ملی) است. حاکمیت(های) ملی از پیوستن ارادی اجتماعات به یکدیگر و شکل گیری یک یا چند واحد ملی به وجود میآید. آنچه تاکنون در ایران اتفاق افتاده تحمیل ارادهی جمعی از افراد دارای زور بر بقیه تحت عنوان حاکمیت ملی بوده است، از قاجار و پهلویها تا روحانیون و سپاهیان حاکم بر جمهوری اسلامی. بدون انتقامگیری نیز میتوان قیف شکلگیری حاکمیت ملی از بالا و بر اساس زور را وارونه کرد.
در شرایطی که قیف وارونه میشود و دولت- ملتها از پایین شکل میگیرند هم میتوان انتظار تداوم یک واحد سیاسی و هم انتظار فروپاشی آن را داشت و هیچ یک از این دو بر یکدیگر ارجحیت ندارد (سیاست شرکت بیمه نیست). آنچه ارجحیت دارد تحقق ارادهی جمعی در واحدهای اجتماعی با رعایت دمکراسی و حقوق بشر است. هیچ کارشناس یا تحلیلگر سیاسی نمیتواند بدون رجوع به آرای مردم یکی از این دو را به دیگری برای مردم ترجیح دهد چون هیچ مبنایی بجز تمایل و گرایشهای شخصی بر این ترجیح حاکم نخواهد بود.
تنها راه حل، صندوق رای
هر تصمیمی که از جایی بدون صندوق رای بیرون بیاید بخشی از مشکل است و نه بخشی از راه حل، چون تمسک به زور تداوم یا بازگشت به وضعیت فعلی است. صندوق رای نیز قرار نیست فقط برای انتخابات در سطح ملی مورد استفاده قرار گیرد. در سطح محلی نیز این مردماند که حاکمیت خویش را اعمال میکنند. اگر چنین باشد مردم در سطح مناطق سه گزینه در برابر خویش دارند: وضعیت موجود، فدرالیسم و تجزیه.
حتی اگر بر اساس یک مقیاس مشخص (مثل ۳۰ تا ۵۰ هزار امضا برای همه پرسی در هر منطقه) شهروندان منطقهای خواهان به آزمونگذاری استقلال در هر سطحی باشند تنها همه پرسی است که میتواند به تصمیمگیری جمعی منجر شود. «اگر» اکثریت شهروندان یک منطقه بخواهند از ایران جدا شوند یا بدان بپیوندند چرا باید با زور اسلحهی قدرت مرکزی جلوی آنها را گرفت؟ آیا به کار گیری اسلحه توسط دولت مرکزی مشروع و توسط نیروهای محلی نامشروع است؟ اگر کاربرد خشونت مذموم است برای دو طرف چنین است. (تبلیغاتچیهای سیاسی به شرطیه بودن این جملهها توجه کنند و بعد به نویسندهی این مطلب برچسب تجزیهطلبی و طرفدارای از جنگ مسلحانه اعطا کنند) این امر بجز غرور بقیه برای داشتن سرزمینی بزرگتر یا استفاده از منابع آن منطقه در خدمت دولت مرکزی چه نتیجهای دارد؟
البته قبل از هر گونه همه پرسی میتوان نظام فدرال را برای دورهای کوتاه به تجربه گذاشت و دید که آیا این نظام به خواست مردم مناطق پاسخ میدهد یا خیر. در کشورهایی که نظام فدرال حاکم بوده همه پرسی برای جدایی معمولا به نتیجهی مورد نظر تجزیهطلبان منجر نشده است.