تصویری از عمق فاجعه روستای نصیر آباد؛ اعدام، ترور، بازداشت / محمدعمر ملازهی
روستای نصیر آباد واقع در شهرستان سرباز جنوب استان سیستان و بلوچستان در مسیر ترانزیتی ایرانشهر- چابهار واقع شده، و به خاطر همین مزیت جزو شناخته ترین روستا های شهرستان سرباز به حساب می آید. این روستا با جمعیتی در حدود 1500 نفر با در نظر گرفتن کلیه ساکنان آن از کودک و نوجوان و زن و مرد و بزرگسال است.
زنان این روستا بخاطر وضعیت سنتی موجود در منطقه عموما خانه دار و مردان به خاطر نبود شرکت و کارگاه های تولیدی عموما به مشاغل آزاد سر گرم اند، عده ای بخاطر موقعیت این روستا بر جاده ترانزیتی، مغازه دار و کار های میکانیکی و عده ای کشاورز و کار گر هستند و در این میان برای نقل و انتقال مردم روستا و روستاهای مجاور عده ای دیگر هم به کاری شبیه تاکسی رانی اما به شکل ازاد مشغول به کاراند به طوری که با خرید یک دستگاه خودرو پراید مسافران را در مسیر های سرباز – ایرانشهر، سرباز – راسک – چابهار جا به جا می کنند و از این طریق امرار معاش می کنند.
عده دیگری که مشاغل اشاره شده (بدلیل نبود ظرفیت های درست) برای آنها فراهم نیست بخاطر نزدیک بودن مرز پاکستان (حدود 80 کیلومتر فاصله تا نصیر آباد) به کار خرید و فروش اجناسی چون برنج، میوه های فصلی وارداتی از پاکستان و… و از طرف مقابل با فروش کپسول گاز و خوشکبار و … امرار معاش می کنند که متاسفانه در سال های اخیر با بسته شدن مرز عده بسیار زیادی از مردم عملا بی کار شده اند و همین بیکاری و فشارهای زندگی و تورم باعث شده که کارهای چون خرید و فروش سوخت از قبیل بنزین و گازوئیل و حمل و جا به جایی آن را به اجبار انتخاب کنند، شغلی که یکی از پر خطر ترین مشاغل کاذب در بلوچستان محسوب می شود و سالیانه ده ها نفر از جوانان مشغول به این کار در شلیک ماموران نیروی انتظامی، سپاه و مرزبانی و یا در تصادف و حوادث رانندگی و چه بسا آتش گرفتن بار خودرو، جان خود را از دست می دهند.
تنها مشاغل دولتی موجود در روستای نصیر آباد:
1. بانک کشاورزی، که هیچ یک از مردم نصیر آباد جزو کارمندان این بانک نیستند.
2. پایگاه هلال احمر که با همت خود مردم نصیر آباد و بخاطر موقعیتش در این روستا مجوز آن اخذ و ایجاد شد و حدود 10 نفر از جوانان این روستا به طور پاره وقت به عنوان امدادگر با حقوق 250 هزار تومانی در این پایگاه مشغول به کار بوده اند.
3. وجود یک باب مدرسه پسرانه، تا مقطع ابتدایی و یک باب مدرسه دخترانه که تا مقطع دبیرستان همه دختران روستا در آنجا درس می خوانند (با تمام مشکلات و ضعف های آموزشی که دارند) باعث شده تعدادی کمتر از 6 نفر از تحصیل کردگان این روستا به عنوان معلم (عده ای حق التدریسی و عده ای رسمی) انجام وظیفه کنند و بقیه معلمان که تا سقف 30 نفر می رسند از بلوچ های خارج این روستا و تعدادی از آنها از معلمان غیر بومی هستند.
4. پایگاه بسیج، که عمر آن سه سال و پس از اجرای طرح بسیج عشایر و مسلح کردن طوائف توسط سپاه با شعار به دست گیری امنیت توسط بومیان ایجاد شد. این پایگاه که حقوق بالا و مزیت های چون بیمه و جیره خشک (خشکبار هایی از قبیل حبوبات) به کارمندان خود می دهد حدود 30 نفر بسیجی دارد که یک سوم آنها از ساکنان نصیر اباد هستند.
با این تفاصیل متوجه می شویم که صرفا 25 نفر از روستایی که دارای 1500 نفر جمعیت است و از این تعداد 500 نفر در وضعیت سنی کار یا ادامه تحصیل هستند در کارهای دولتی و نیم دولتی قرار دارند و الباقی باید برای پیدا کردن کار به هر در و دیواری بزنند و لقمه نان حلالی پیدا کنند. در واقع اگر زیاد خوشبینانه آمار بدهیم می گوییم: 20 در صد از مردم نصیرآباد به نوعی مشغولند اما بقیه 80 درصد بیکارند.
البته نباید فراموش کرد که این تنها وضعیت نصیرآباد نیست بلکه در واقع کل بلوچستان وضعیت مشابهی دارد اما چون موضوع این مقاله نصیراباد بود آمار این روستا به عنوان نمونه ذکر گردید.
در این بخش سعی دارم در کنار بیکاری 80 درصد به عمق فاجعه پیش آمده در سالهای گذشته در این روستا (نصیر آباد) اشاره کنم.
در تاریخ 14 دی ماه 93 سه روز پس از ترور یک بسیجی بومی نصیر آباد به نام ادهم صبوری و یک معلم اهل سیستان عیسی شهرکی، در نصیرآباد توسط افرادی ناشناس نقاب دار، 33 نفر از جوانان این روستا در کمال نا باوری بازداشت شدند. جوانانی که به حسن سیرت شناخته می شدند، تنوع در این بازداشت ها که از طیف های کارمند، کارگر، دانش آموز، دانشجو، کسبه و کشاورز بودند به خوبی نشان می داد که بازداشت این افراد “بطور فله ای، گسترده، و بدون ضابطه قانون” بوده است. چرا که در هنگام بازداشت این افراد هیچ گونه برگه قضائی همراه ماموران نبوده و افراد در حالی که در خواب بوده اند ساعت 3 سحر با لباس خواب هر کدام را در خانه های خود بازداشت کرده و به بازداشتگاه سپاه منتقل کرده اند.
در روستایی که 25 نفر کارمند دولتی و نیمه دولتی بومی دارد 33 نفر در یک حمله بازداشت می شوند (اسامی در پی خواهند آمد) وبرخی از این افراد درست بخشی از نیروی کاری دولتی این روستا نیز بوده اند که مدتی بعد تعدادی از آنها آزاد می شوند اما این تمام ماجرا نبود بلکه بخاطر رعب و وحشت پیش آمده در نتیجه این حمله و برخوردهای مشابهی که چند سال پیش نیز در این روستا تکرار شده است بسیاری دیگر از جوانان این روستا از ترس اینکه بدون دلیل بازداشت نشوند مجبور به ترک خانه و کاشانه و زندگی و عملا آواره شده اند که تعداد آنها دستکم 10 نفر است که این آمار را با احتساب به 33 نفر بازداشت شده، به عدد 43 نفر که مستقیما از این حادثه ضربه دیده اند می رساند.
در سال 87 در یورشی مشابه، به روستای مذکور 4 نفر به نام های حافظ صلاح الدین سیدی (معلم قرآن و دروس دینی) و خلیل الله زارعی ، ایوب بهرامزهی و عابد گهرامزهی نیز بازداشت شدند که از این افراد 3 نفر اول به اتهام های امنیتی اعدام شدند و فرد چهارم پس از آزادی با سند جلا وطن شده است. اعدام سه نفر اول در دو زمان متفاوت و در دو واقعه بسیار حیرت آور انجام گرفته اند، مولوی خلیل زارعی و حافظ صلاح الدین سیدی با اتهام همکاری با گروههای مسلح (اتهام رایجی که همواره برای فعالان بلوچ بدون آنکه اسنادی برای ثبوت ارائه یا در دادگاه صالحه ای محاکمه شوند وارد شده است) این اعدام که درست اندکی بعد از اعدام دو روحانی اهل سنت دیگر به نام های مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی یوسف سهرابی بود با واکنش های زیادی در بین مردم رو به رو شد. و فرد سوم (ایوب بهرامزهی) جزو 16 جوان اعدام شده ای بود که در آبان ماه 92 پس از کشته شدن 14 مرزبان ساعاتی بعد در اعدامی انتقام جویانه با اعلام محمد مرزیه دادستان زاهدان ، در زندان مرکزی زاهدان به پای چوبه دار برده شدند(ایوب بهرامزهی چون به زندان همدان تبعید شده بود در همانجا اعدام شد) بدون اینکه حتی به خانواده آنها اطلاع داده شود و یا احکام اعدام برای آنها از پیش صادر شده باشد اعدام شدند که این اقدام با واکنش های جهانی مواجه شد.
با احتساب این 4 نفر آمار کسانی که مستقیما از سوی ماموران امنیتی ضربه دیده اند از 43 نفر به 47 نفر از اهالی روستای نصیر آباد می رسد.
در اردیبهشت ماه سال 91 نعیم تلاتف یکی از مخالفان جمهوری اسلامی که مدتی از کشور فراری بود پس از اینکه از سوی خود ماموران امنیتی تشویق به تامین و برگشتن به کشور می شود اقدام به اخذ تامین می کند و به کشور باز می گردد اما مدتی پس از آن ماموران امنیتی به سمت او آتش گشوده و خود وی در شهرستان سرباز در اثر شدت جراحات کشته و مسلم تلاتف پسر عموی وی و یحیی بهرامزهی به شدت مجروح می شوند که در اثر آن یحیی بهرامزهی به طور کامل از ناحیه پا فلج می شود.
و 30 فروردین 1389 در اقدام خودسرانه که شاید بتوان واژه “وحشیانه” را نیز برای آن به کار برد فردی به نام درا شهدوست زهی در مقابل دیدگان مادر و خواهر و اهل خانه خود توسط ماموران امنیتی به ضرب 4 گلوله کشته شد و ماموران جسد وی را در صندوق عقب خودرو خود قرار داده و مدتی از تحویل جسد ابا ورزیده و نهایتا پس از 13 روز جسد به خانواده تحویل داده می شود.
که با احتساب این 4 کشته و زخمی 51 نفر به طور مستقیم در حملات ماموران امنیتی به یک روستا (نصیر آباد) در بلوچستان بازداشت ، کشته ، زخمی و جلا وطن شده اند. ولی در این میان افرادی که بازجوئی، احضار و تهدید شده اند نیز کمتر از این افراد نیستند.
و در اقدامی که شاید در نوع خود بی نظیر باشد ماموران امنیتی تعدادی از جوانان نصیر اباد را پس از اعدام حافظ صلاح الدین سیدی (معلم قرآن و دینی روستای نصیر آباد) صرفا بخاطر اینکه با وی در ارتباط بوده اند احضار و برای آنها فرم های “تامین نامه” صادر و آنها را که بیش از 15 نفر بوده اند در محدودیت های فراقانونی قرار دادند که هم اکنون تعدادی از همین افراد در جریان حمله اخیر که 33 نفر بازداشت شده نیز بازداشت شده اند که بخاطر داشتن “تامین نامه” نوعی اتهام هم برای آنها با استناد به همین تامین نامه های جعلی که خود وزارت اطلاعات برای جوانانی که بدون اقدام فراقانونی و صرفا بخاطر ارتباط خویشاوندی و دوستی فردی با (حافظ صلاح الدین سیدی) که دولت بخاطر مسائل امنیتی ثابت نشده اعدام کرده بود، متهم ساخته است.
که با احتساب این 15 نفر مجموعا 66 نفر از روستای نصیر آباد دچار تراژدی هایی شده اند که شاید همچو مساله ای کمتر در نقاط دیگر کشور دیده شود.
در واقع این 66 نفر اعداد و ارقام نیستند بلکه انسان اند، و در حقیقت 66 خانواده اند، 66 خانواده در یک روستا، آن هم از یک تبار و قوم و نزدیک به یک طائفه فاجعی بیش نمی تواند باشد که مغفول مانده است.
شاید سوالی در ذهن خواننده این سطور ایجاد شود که چرا ماموران امنیتی بخواهند همچنین اقدامی انجام دهند که به نظر راقم السطور ریشه همه این موارد به نوع “نگاه امنیتی” و برخورد های “امنیتی” با مردم بلوچستان بر می گردد که به طور نمونه روستای نصیر آباد به عنوان “عمق فاجعه” برای شناخت هر چه بیشتری وضعیت مردم و خانواده ها بیان شدند.
اینها مواردی هستند که بنده به عنوان یکی از فعالان نصیر آباد و به عنوان معلم علوم اسلامی که در این روستا به دنیا آمده و در این محل بزرگ شده ام و درد های خانواده ها و مردم را با چشم سر دیده و با تمام تار و پود وجودم حس کرده ام بیان می کنم و در هنگام نگارشش تمام این مصائب در مقابل چشمانم رژه می روند و از اینکه سالها قلم من بخاطر وجود موانع و احضار های گاه و بیگاه و فشارهای که برای خود بنده وجود داشته در سکوت و سکون بوده است نیز رنج مضاعفی بر کاهل من بوده و اکنون که در مکان امنی به سر می برم رسالت خود می دانم که بیانشان کنم.
اسامی تعدادی از بازداشت شدگان:
1ـ ادریس بلیدیی متاهل و دارای فرزند.
2ـ بشیر بلیدیی برادر ادریس بلیده ای. این دو برادر که پدرشان سال ها پیش زمانی که عمر آنها به 8 سال نمی رسید بر اثر تصادف فوت می کند و مادرشان با بی بضاعتی و هزاران مشکل این بچه ها را بزرگ می کند، ادریس بلیده ای در یک مرغ فروشی کار می کرد تا بتواند مخارج زندگی همسر و فرزند و مادر و برادرش را در بیاورد که متاسفانه تا این لحظه بیش از شش ماه است که این دو برادر در بازداشت هستند و در خانه آنها امروز یک مرد حتی برای خرید و کارهای روزانه هم نیست.
3ـ داوود بهرامزهی. امدادگر هلال احمر روستای نصیر آباد بود. وی تنها فرزند پسر و نان آور خانواده است خانواده ای که از پدر و مادر پیر و یک خواهر تشکیل شده است و بازداشت وی مشکلات زیادی را برای خانواده آنها به وجود آورده است.
4ـ امین بهرامزهی به همراه برادرش یوسف بهرامزهی که دانش آموز بود بازداشت شد. بعد از مدتی یوسف آزاد شده و برادر دیگر او بنام اسحاق از ترس اینکه شاید وی نیز در تیر رس بازداشت های فله ای قرار گیرد مجبور به فرار از روستا و زندگی خود شد و به طور پنهانی زندگی می کند. باید اشاره کرد که این دو برادر در حالی بازداشت شدند که چند روز پیش پدرشان فوت کرده بود و اطرافیان برای تعزیت و تسلیت به خانه آنها رفت و آمد می کردند. امین بهرامزهی که در پیشین مزرعه کشاورزی داشت صرفا به علت فوت پدرش به نصیراباد آمده بود که به طور تعجب آوری بازداشت شد بازداشتی که هر چقدر بیشتر به آن فکر کنیم بر فله ای و بدون ضابطه بودن آن بیشتر متیقن می شویم.
5ـ ابوبکر ملازهی وی دارای هفت فرزند است و در روستای نصیرآباد فروشگاه موادغذایی داشت و کفالت مادر پیرش را نیز عهده دار بود که بعد از بازداشت فروشگاهش هم نیمه تعطیل شده است.
6ـ عامر گهرامزهی – به شغل آزاد مشغول بود و گاهی خرید و فروش خودروهای مستعمل انجام می داد. وی دارای همسر و فرزند می باشد و متکفل مادر خود نیز بود که پس از بازداشت، دو برادر کوچکتر او مجبور به فرار و خروج از ایران شدند که الان در این خانه سرپرستی حتی برای خرید و کارهای خانه نیست.
7ـ ابوبکر بهرامزهی (مشهور به صدیق) – امداد گر هلال احمر بودند و از آنجا که حقوق هلال احمر کفاف خرج خانه اش را نمی داد مجبور شد یک پراید قسطی خریداری کند تا در وقت های آزاد کرایه کشی کند و با درآمد کرایه کشی خرج خانواده اش را بدهد که متاسفانه علارغم شغل اداری و فعالیت های عام المنفعه جزو بازداشت شده ها قرار گرفت.
8ـ عبدالستار بهرامزهی – وی مدیر و مسئولهلال احمر نصیرآباد و همچنین کارمند آب و فاضلاب همین روستا بود. عبدالستار بخاطر فعالیت های خوبش در هلال احمر چندین بار لوح تقدیر گرفته بود و پایگاه هلال احمر نصیراباد با سرپرستی او پایگاه نمونه شهرستان شده بود اما به جای قدردانی از وی در یورش بدون دلیل ماموران سپاه و اطلاعات به روستا، جزوی از بازداشت شدگان نصیراباد قرار گرفت و مادرش بعد از بازداشت عبدالستار سکته می کند که هفت روز در مراقبت های ویژه بیمارستان ایرانشهر نگهداری می شد.
9ـ امین رییسی دارای همسر و دو فرزند که در یک تعمیرگاه موتور سیکلت مشغول به کارگری بود که نه تنها وی بازداشت بلکه برادر وی بنام عبید رییسی پس از بازداشت برادرش از ترس ناشی از یورش و بازداشت های بی دلیل مجبور به ترک روستا و فرار شد مساله ای که فشار مضاعف معیشتی را برای خود و خانواده وی ایجاد کرده است.
10ـ نجیب رییسی – دارای همسر و فرزند است و در فروشگاهی شاگردی می کرد تا بتواند نان خانه اش را دربیاورد که بازداشت شده و احسان رییسی برادر وی هم به علت فضای رعب و وحشت ایجاد شده در روستا آنجا را ترک کرده و در عنفوان جوانی آوارگی را تجربه می کند.
11ـ امید بهرامزهی فرزند رئیس شورای روستای نصیر آباد و دانشجو مقطع لیسانس و در ایام امتحانات خود بود که بازداشت شده و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت. آن هم برای مساله ای که هیچ گاه اثبات نشد و از سوی مسئولان به طور شفاف مورد بحث و محاکمه قرار نگرفت.
12ـ مصیب وطن خواه در پارکینگ خودروهای ضبط شده نیروی انتظامی در شهرستان راسک مشغول به کار بود که جزو بازداشت شدگان نصیر آباد قرار گرفت.
قابل ذکر است که خانواده های این بازداشت شدگان به مجامع بین المللی و همچنین به مقامات کشور و استان نامه های نوشته و به بیگناهی عزیزان خود تاکید دارند و خواستار برگزاری دادگاهی علنی و عادلانه با حق داشتن وکیل تعیینی هستند.
این موارد مختصر توضیحی از شرایط بازداشت شدگان بود تنها تا خوانندگان به عمق فاجعه پیش آمده در نصیراباد سرباز پی ببرند از سوی دیگر بسیاری دیگر از جوانان نصیرآباد به علت رعب و وحشتی که در روستا حاکم شده و تهدید ها و رفت و آمدهای همیشگی ماموران به روستا دور از دید آنها نبود از ترس اینکه بازداشت شوند و سرنوشتی پر از ابهام و اتهام چون دوستان خود پیدا کنند تصمیم به ترک خانه و کاشانه خود گرفتند که اسامی تعدادی از آنها:
1ـ فرهاد بلیده ای که در 14 دی موفق شد بعد از اینکه ماموران برای بازداشت وی به خانه اش آمدند فرار کند که ماموران امنیتی به سمت وی تیر اندازی می کنند اما خوشبختانه به وی برخورد نمی کند.
2ـ عبدالحمید رییسی دانشجو و امداد گر هلال احمر که برای بازداشت او به خانه اش رفتند خوشبختانه در آن هنگام در خانه خود نبود و همین مساله باعث شد پس از اینکه مطلع گردید از کشور خارج شود.
3ـ یاسین تلاتف – برادر زاده نعیم تلاتف – که توسط ماموران امنیتی پس از اینکه به او تامین داده شد ترور گردد- وی نیز از ترس اینکه ترور یا دستگیر شود مجبور به فرار شد.
4ـ احسان رییسی پس از دستگیری برادرش نجیب فراری شد.
5ـ عبید رییسی پس از بازداشت برادرش امین مجبور به فرار شد.
6ـ اسحاق بهرامزهی دو برادر او در 14 دی بازداشت شدند و او بالاجبار جلا وطن گردید.
7ـ عادل گهرامزهی برادر عامر گهرامزهی.
8ـ عمر گهرامزهی برادر عامر گهرامزهی.
9- و خود بنده محمد عمر ملازهی که ماموران وزارت اطلاعات و سپاه در تاریخ 14 دی همزمان پس از بازداشت برادرم (ابوبکر ملازهی) برای بازداشت بنده نیز به خانه من مراجعه کرده بودند ولی خوشبختانه در آن هنگام در حال سفر استعلاجی بودم و پس از شنیدن حمله ماموران به روستا و بازداشت بسیاری از جوانان و به توصیه خانواده به روستا بر نگشته و مجبور به ترک کشور شدم.
این مختصری از فاجعه پیش آمده برای روستا و زادگاه و محل زندگیم نصیرآباد بود فاجعه ای که بسیاری از خانواده ها را بی سرپرست و دچار مشکلات و اختلافات و بیماری های عصبی کرده که توان بیان خارج است.
این سهم کوچکی از دردهای جامعه بلوچستان است ، درد های که همه روزه من و امثال من با پوست و گوشت و استخوان و روح و روانمان آنها را درک کرده و با آنها زیسته ایم.
محمدعمر ملازهی
24 تیر94