داستان آمنه یارمحمدزهی؛ کودک نخبه بلوچ محروم از تحصیل، او بیشناسنامه است
«تمام نمرههایم ۲۰ است. وقتی به من گفتند دیگر نمیتوانم به مدرسه بروم، راه گلویم بسته شد. احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم. معلمان و کادر مدرسه خیلی تلاش کردند که در مدرسه بمانم؛ همه گریه میکردند وقتی دیدند مجبورم مدرسه را ترک کنم. بعد از تعطیلات نوروز ۱۴۰۱ به من خبر دادند دیگر اجازه ندارم به مدرسه بروم. بین ۸ خواهر و برادرم فقط من با تلاش خیلی زیاد و اصرار و التماس توانستم درس بخوانم.» اینها خلاصه صحبت های «آمنه یارمحمد زهی» دختر ۱۷ ساله اهل نقطه صفر مرزی از پدری پاکستانی و مادر ایرانی است که به خاطر نداشتن شناسنامه کلاس دهم را نیمه به اتمام رسانده است. در طول مصاحبه اشک میریزد، صدایش میلرزد و مدام عذرخواهی و خواهش میکند کمکاش کنند تا بتواند در امتحانات شهریور ماه شرکت کرده و کلاس دهم را تمام کند.
طبق گزارشهای رسانههای داخل ایران، ۱ میلیون نفر بی شناسنامه در ایران زندگی می کنند؛ بیش از ۴۰۰ هزار نفر از این تعداد، کودک هستند و ۴۵۰۰ نفر نیز در استان سیستان و بلوچستان زندگی میکنند.
لوح های تقدیر و سپاس
کارنامه آمنه در پایه هفتم با معدل بیست
با «آمنه یارمحمدزهی» دختر ۱۷ ساله بدون شناسنامه ایرانی ساکن شهرستان «گلشن»، شهر «جالق» در نقطه صفر مرزی گفت و گو کردهایم.
داستان آمنه از کجا آغاز شد؟
آمنه میگوید: «از زمانی که ۷ ساله شده بودم خیلی دلم میخواست مدرسه بروم چون دخترخالههایم را میدیدم که مدرسه میرفتند، کتاب داشتند درس میخواندند، من هم خیلی دلم میخواست مثل آنها چیزی بخوانم و یاد بگیرم و کتاب داشته باشم. از همانجا ذوق و شوق مدرسه در درونم ایجاد شد. یک روز به خانوادهام گفتم میخواهم مدرسه بروم و چون میدانستند شناسنامه ندارم میگفتند نمیتوانی. مادرم میگفت مدرسه دینی برو که شناسنامه لازم ندارد. گفتم فقط یک روز بگذارید با دختر خالهام بروم ببینم مدرسه چهجوری است و حتی اگر ثبت نام هم نکردند فقط یک روز بروم. بالاخره یک روز با دخترخالهام رفتم مدرسه و خیلی بهم خوش گذشت و آن روز از ذهنم بیرون نمیرود. نه مادرم برای ثبت نام آمد نه شخص دیگری. رفتم دفتر مدرسه و با مدیر و معلمها و همه صحبت کردم. ۹ سالم بود. از من در مورد وضعیتم سوال کردند چون پدرو مادرم برای ثبت نام نبودند. گفتم شناسنامه ندارم ولی خیلی دوست دارم مدرسه بیایم. آنها هم یک استعدادی در من حس میکردند و خیلی دوست داشتند که من در مدرسه باشم، به من امید میدادند که همینطوری بیا مدرسه. منم یک هفته با دخترخالهام میرفتم میآمدم و طی همان یک هفته معلم کلاس اول و مدیر فهمیدند بااستعدادم و هرچند که شناسنامه ندارم اجازه دادند در مدرسه بمانم. مدیر پیگیر شد و میدانست که فقط مادرم شناسنامه دارد و پدرم هم ندارد.»
۸ کودک بی شناسنامه فقط در یک خانواده
آمنه یک خواهر و ۶ برادر دارد که هیچ کدام دارای شناسنامه نیستند. پدرشان پاکستانی است اما متولد ایران هستند. کارت ولادت آنها هم کمکی برای دریافت شناسنامه نبوده است. او میگوید: «مدیر مدرسه میدانست آموزش و پرورش اطلاعیه ای دارد که طبق آن بچههای بدون شناسنامه با کارت ولادت اجازه دارند تا سال نهم درس بخوانند و برای همین تشویقم کردند. مدیر مدرسه گفت شما دعا کن شاید بتوانی بیای مدرسه، حتی روز اول که رفتم گفت نیا تا خبرت کنیم. کاملا افسردگی گرفتم و نمیدانستم در خانه چه کار کنم، فقط گریه میکردم.»
کتاب زندگی آدمهای بی شناسنامه
قانون اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی در اوایل مهر ۱۳۹۸ از سوی شورای نگهبان تأیید شد و ۱۵ مهرهمان سال، رئیس جمهور وقت آن را به دستگاههای اجرایی ابلاغ کرد.
اداره اتباع خارجی نمیتواند بهطور مستقیم شناسنامه افراد را تأیید کند، این اتفاق نیازمند حکم دادگاه است. آمنه از فروردین ۱۴۰۱ که به او گفتهاند دیگر حق ادامه تحصیل ندارد به هر دری زده بلکه صاحب شناسنامه شود.
بیشناسنامه بودن بیشتر گریبان مردم در استانهای مرزی ایران را چسبیده است.
برخلاف سایر کودکان، آمنه از ۹ سالگی کلاس اول را آغاز کرده است. مدیر مدرسه تمام مراحل ثبت نام او را انجام داده است تا او فرصت تحصیل داشته باشد.
آمنه میگوید:« وقتی دختر خالهام آمد خانه و گفت مدیر گفته ثبت نامات انجام شد و از فردا میتونی بیایی مدرسه، انگار دنیا را به من دادند. همه با دیدن من خیلی خوشحال شدند.»
با گریه ادامه میدهد: «از کلاس اول مدیر و معاونان فهمیده بودند که من میتوانم یک دانش آموزمفید باشم؛ از همان کلاس اول انتخابات شورا شرکت میکردم و رئیس شورا بودم. درتمام مراحل معلمها بودند که کمکم کردند. تمام هزینه تحصیلم با معاونین مدرسه و معلمهایم بود چون خانوادهام امکان فراهم کردن چیزی برایم نداشتند. در ۶ سال اول دبستان تمام نمرههایم ۲۰ بود. تا پنجم دبستان که درس خواندم مدام خانوادهام میگفتند درس خواندن تو به چه دردی میخورد، هیچ کارهای نمیشی چون شناسنامه نداری و قبولت نمیکنند.»
آیا فقط در درس موفق بودی یا فعالیتهای دیگری هم میکنی؟
آمنه دختر با استعدادی است که در مسابقات فرهنگی و هر مناسبت دیگری که به گفته خودش شرکت کرده بهترین رتبه را کسب کرده است. او میگوید تا کلاس هفتم هرسال با مشکلات بسیار ثبت نام کرده است؛ بدون همراهی یکی از والدین خود. سال هفتم با دختر دایی خود برای ثبت نام میرود، شناسنامه مادرش همراه چندعکس را نزد فرماندار و بخشدار و پزشک او ارسال میکنند تا مدارک او از مدرسه مقطع ابتدایی، تحویل مدیر مدرسه راهنمایی بدهد. اینطور توضیح می دهد که: «فکر میکردم مدرسه راهم ندهند ولی من را ثبت نام کردند. مدیر مدرسه شنیده بود دانش آموز با استعدادی هستم و خیلی برای آنها مهم بود درس بخوانم. مدیر مدرسه راهنمایی هم حمایتم کرد و معلمان و معاونان مدرسه همچون مدرسه سابق چون تعریف مرا شنیده بودند و مرا میشناختند همه هزینههای تحصیل مرا تقبل کردند. این ۳ سال هم عالی درس خواندم.»
او کلاس هفتم را هم با نمرات عالی میگذراند اواسط کلاس هشتم بوده که شیوع ویروس کرونا منجر به تعطیلی کلاسهای حضوری میشود: «اواسط کلاس هشتم کرونا آمد و نتوانستیم مدرسه برویم من هم گوشی نداشتم و خانوادهام نتونستند برایم تهیه کنند. فکر کردم همه چیز تمام شد و دیگر نمیتوانم درس بخوانم ولی بعد از یکی دو هفته که گوشی نداشتم مدیر مدرسه همراه با معلمین و معاونین مدرسه با هم برای من گوشی تهیه کردند. همین تلفنی که الان دارم باهاش صحبت میکنم و چقدر در اینستاگرام فعالیت کردم.»
با هیجان غیرقابل وصفی از شرکت در مسابقاتی میگوید که به واسطه در اختیار داشتن گوشی تلفن، امکان آن برایش فراهم شده است. در مسابقات نقاشی استان فارس مقام آورده است، در دورههای از راه دور مجریگری و خبرنگاری شرکت کرده است. از طریق همین آموزشها در مراسم مختلف در مدرسه مجری بوده است. به سایر کودکان سواد رسانهای آموزش داده و برای آنها نحوه فعالیتهای فرهنگی را تشریح کرده است.
از همین طریق در مسابقات خوشنویسی استان تهران شرکت کرده و موفق به کسب جایزه شده است.
دختر ۱۷ ساله کارآفرین بدون شناسنامه
در کنار تمام فعالیتهایی که داشته است مربی مهد قرآن و مهد کودک نیز هست. با گذراندن یک دوره یک هفتهای مربیگری در استان خراسان موفق به کسب رتبه ۱۰۰ مربیگی شده است و در حال حاضر مهدکودک خود را در شهرشان دایر کرده است. میگوید «به جایی رسیدم که خودم مربی تربیت میکنم.» با شکل دهی گروههای مربیگری در استان، تاکنون بین ۱۸۰دتا ۲۰۰ مربی مهدکودک تربیت کرده است.
با شرکت در در یکی از دورههای عکاسی نیز رتبه اول را نصیب خود کرده است.از لوحهای افتخار و تقدیر که دریافت کرده است میگوید.
چه آرزویی داری؟
آمنه میگوید کلاس نهم که درسم با نمرات ۲۰ به پایان رسید معلمان مدرسه میگفتند رشته تجربی را انتخاب کنم. ولی چون عاشق شغل معلمی بودم، میخواستم مربی عربی باشم، رفتم رشته ادبیات، علوم انسانی تا راحت تر امکان معلم شدن را داشته باشم. اضافه میکند: «با اینکه میدانستم شناسنامه ندارم ولی از سال ۱۳۹۰ پیگیر کارهای اداری دریافت شناسنامه بودیم. میخواهم معلم عربی شوم برای همین سخت تلاش میکنم. از کلاس دهم میخواستم ثبت نام کنم، رفتم فرمانداری و فرم پر کردم. عکسهای من و مامانم را خواسته بودند به علاوه اثر هر ۱۰ انگشت من و مادرم را. مدیر مدرسه چون تعریف من را شنیده بود، نمیتوانستند بگویند نمیتوانی درس بخوانی. بنابراین مدام میگفتند یک کاری برایت میکنیم. وقتی برای ثبت نام به دبیرستان مراجعه کردم مدیر دبیرستان گفت چون کد ملی نداری ثبت نام نمی شوی.»
آمنه از کلاس اول تا نهم را با کد دانش آموزی و اتباع درس خوانده است و توضیح می دهد که بیشتر از این مرحله را نمی تواند جلو برود. از امیدواری معلمان و مدیر مدرسهاش میگوید و تلاش برای اینکه بتوانند برای آمنه هرچه سریعتر شناسنامه بگیرند.
نوروز غم انگیز ۱۴۰۱
یک هفته پیش از نوروز ۱۴۰۱ به آمنه خبردادند از اداره آموزش و پرورش اطلاعیه رسیده است که دانش آموزان بی شناسنامه نمیتوانند درس بخوانند وتاکنون این کودکان غیرقانونی تحصیل کردهاند.
آمنه میگوید روزی که این خبر را شنیدم نزدیک بود سکته کنم. حتی الان هم برام سخت است که بگویم آن روز چه حالی داشتم.» گریه مجالاش نمیدهد.
دوست دیگر آمنه هم که شاگرد درس خوان و زرنگی بوده است به همین منوال از مدرسه اخراج و از تحصیل محروم میشود و به گفته آمنه خانواده او را مجبور به ازدواج میکند.
آمنه سال دهم مدرسه را به اتمام نرساند و تنها امیدش به شرکت در امتحانات شهریور ۱۴۰۱ است که بتواند در صورت شرکت در آنها از سال دهم فارغ التحصیل شود و چند قدم دیگر به آروزی خود که معلمی است برسد.
نه فقط او که همه ۸ خواهر و برادر آمنه به خاطر نداشتن شناسنامه از تحصیل محروم شده اند و چاره ای جز انتخاب مدارس دینی و حافظ قرآن شدن را نداشتهاند.
آمنه دانشآموز نخبه که از پدری پاکستانی متولد شده و به دلیل نداشتن شناسنامه از ادامه تحصیل در دبیرستان منع شده است. در کلاسهای آنلاین زیادی شرکت کرده است. یکی از این دورهها، دوره مجری گری است. او این ویدئو را از یکی از اجراهای خود در مدرسه درست کرده است.
https://iranwire.com/fa/features/106568-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D9%86%D9%87-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%86%D8%AE%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%AD%D8%B5%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA