قصه ی تویوتا سوار خوش رکاب، قصه ی مردن برای نان و آب / مهناز بلوچ
منطقه ی بلوچستان یکی از استراتژیک ترین مناطق ایران محسوب میشود، در سفر رئیس جمهور به چابهار، روحانی این شهر را دروازه ی ملل می نامد که به حقیقت این نام برازنده ی چابهار است.
چرا که چابهار دارای قابلیتهایی است که از لحاظ اقتصادی و دست یافتن بلوچستان به توسعه، به تنهایی کافیست و در واقع میتوان گفت از این منطقه ی مهم برای توسعه تمام ایران میتوان استفاده کرد. چرا که دریای بلوچستان یکی از استراتژیک ترین مناطق ایران، در این مکان قرار دارد.
دریایی که تنها بندر اقیانوسی ایران است و دسترسی از آن به تمام آبراههای جهان مقدور است.
وجود معادن بزرگ طلا و مس و وجود نفت در این منطقه و در سراسر بلوچستان، دارا بودن مرزهای آبی و خاکی با پاکستان و افغانستان، دارا بودن مرز آبی با کشور عمان و وجود مناطق دیدنی و بکر باعث شده، این منطقه و در کل منطقه ی بلوچستان به نقطه ای کم نظیر و حتی بی نظیر در ایران تبدیل شود.
طی چند سال اخیر حکومت ایران به طور مداوم بر توسعه ى سواحل مکران تاکید ورزیده و ادعا میکند، بزرگترین هدف طرح توسعه ی سواحل مکران بهبود وضع معیشت مردم بلوچ، توسعه ی استان و کشور است، اما در واقع این طرح، یک طرح فریبکارانه برای لطمه زدن به هویت ملت بلوچ است، که بارها در مقالات گذشته به این موضوع پرداخته ام و ذکر کردم، هدف از این طرح آسیمیله کردن ( یکسان سازی فرهنگی ) و برهم زدن ترکیب جمعیتی بلوچستان به نفع غیر بومیان حکومتی، کوچ اجباری، تصرف مناطق بلوچ نشین و از هم گسستگی و از بین بردن اتحاد ملت بلوچ و آسیب زدن به هویت و فرهنگ چندهزار ساله ی آنهاست.
این طرح نه تنها سبب بهبود وضعیت زندگی و توسعه ی بلوچ و بلوچستان نشده، بلکه ملت بلوچ از لحاظ معیشتی ضعیفتر شده و شهرهای بلوچستان ضعیف ترین زیرساختها و پایین ترین انواع شاخصه های توسعه، مخصوصا شاخص توسعه های انسانی { درآمد سرانه واقعی (براساس روش شاخص برابری خرید)، امید به زندگی (در بدو تولد)، و دسترسی به آموزش (که تابعی از نرخ باسوادی بزرگسالان و میانگین سالهای به مدرسه رفتن افراد است } را داراست.
در عوض این طرح برای غیر بومی ها بسیار خوب و سود آور بوده و تمام شغلهای مهم و مدیریتی در تصرف سپاه و افراد وابسته به حکومت است و بسیاری از نخبگان و افراد شایسته و ملت بلوچستان بیکار و دارای وضعیت معیشتی بدی هستند.
صدها نفر از مردم بلوچستان که در آنها قشرهای تحصیلکرده و حتی بیمار خاص ( هموفیلی ) نیز وجود دارد، بدلیل تبعیض و فقر و ناچاری و برای بدست آوردن لقمه ای نان و بهبود وضعیت زندگی اقدام به فروش سوخت به پاکستان از راه مرزهای بلوچستان میکنند.
رژیم آنها را قاچاقچی سوخت که کمر اقتصاد ایران را شکسته اند ( در واقع اگر آنها اقدام به فروش سوخت نمیکردند ارزی وارد کشور نمیشد و از این طریق تا حدی در اقتصاد استان موثر واقع شدند و چرا که خود و خانواده ی این افراد با فروش سوخت توانایی و قدرت خرید پیدا میکنند و از این رو برای بسیاری از مغازه دارها که خیلی از آنها سیستانی هستند ، سودآور میباشند )، معرفی میکند.
نیروهای مرصاد و سپاه پاسداران که خود از قاچاقچیان بزرگ سوخت اند ( آنهم بطور گسترده از راه زمینی با صدها کامیون و با لوله کشی های مخفی و یا از راه دریایی )، با علم اینکه ماشین حامل سوخت و با تیراندازی امکان سوختن و اشتعال حتمی است، با شلیک مستقیم سمت این ماشینها باعث کشته شدن آنها و در بسیاری موارد اشتعال ماشین و زنده زنده سوختن جوانان بلوچ در آتش میشوند. (گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند).
جوانان بلوچی که برای زنده ماندن و زندگی کردن، بالاجبار تن به خطر میدهند و ناجوانمردانه در آتش دژخیمان دشمن خون ریز همچون پروانه میسوزند. داستان سوختن آنها در آتش مرا به یاد شعری از نیما می اندازد. نازک آرای تن ساق گلی که به جان کشتمش و به جان دادمش آب، ای دریغا ! به برم می شکند.
جوانانی که مادران آنها با تمام وجود و با خون دل و سختی و بیچارگی همانند یک باغبان که با جان و دل از گلهایش مراقب میکند، از آنها نگهداری و مراقبت میکنند، افسوس که پرپر میشوند.
سوختبر، واژه ای غریب و مظلوم است؛ مانند ملت ستمدیده ی بلوچ که هیچ یک از جهانیان صدای فریادهای آنها را نمیشنود.
قصه ی تویوتا سوار خوش رکاب، قصه ی مردن برای نان و آب.
نویسنده: مهناز بلوچ
8.08.2019