وضعیت زندگی مردم در روستاهای شمال سیستان و بلوچستان؛ اینجا نه آب داریم نه هوا + تصاویر
مردم منطقه سیستان در استان سیستان و بلوچستان نه تنها از بی آبی رنج میبرند، بلکه به دلیل طوفانهای شن و ماسه که در این منطقه به فراوانی رخ می دهد، با مشکلات بسیاری از جمله بیماریهای تنفسی دست و پنجه نرم می کنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شاید برای خیلیها زندگی بدون آب یا کمبود آب غیر قابل تصور باشد، اما باید باور کنیم؛ مردمانی در این سرزمین هستند که در شرایط بسیار سخت با کمبود آب یا بهتر بگوییم، نبود آب زندگی میکنند. در روستاهای منطقه سیستان در استان سیستان و بلوچستان با خانههای خالی مواجه می شویم که روزی محل آسایش و آرامش مردمانی بود که در این منطقه کشاورز، دامدار و صیاد بودند، اما امروز به دلیل گرد و غبار و بیآبی خانه و کاشانه خود را رها کرده و تن به مهاجرت دادهاند.
در روستای کهک از توابع شهرستان هیرمند عباس اربابیزاده در مغازه بقالی خود نشسته و به انتظار مشتری است. از او در باره اهالی این منطقه میپرسم، میگوید: «بیشتر اهالی این بخش از این جا رفتهاند، در این جا ۳۰۰ خانوار زندگی می کرد که در حال حاضر به نصف رسیده است. با دست خانههایی که در کوچه مجاور مغازهاش وجود دارد را نشان میدهد و میگوید: «اکثر خانهها خالی شده و صاحبانشان به تهران، قزوین، تاکستان و … رفتهاند».
بیشتر مردم مبتلا به آسم هستند
وی ادامه میدهد: «گاهی اوقات هفتهها می شود که کسی به دلیل طوفانهای شن و ماسه از خانه خارج نمیشود. طوفان که می شود، شن به درون خانههایمان می آید. بیشتر مردم در اینجا مریض هستند و آسم دارند».
این مرد سیستانی با تاکید بر اینکه دیگر کسی در داخل روستا نمانده، میافزاید: «شغل مردم اینجا صیادی بوده، اما سالهاست که با خشک شدن هیرمند همه بیکار شدهاند، در گذشته هر از چندگاهی که افغانستان آب را رها می کرد تا حدودی هامون آب داشت، اما الان چند سال است که هیچ آبی نیست و مردم اینجا که شغلشان صیادی بود، حالا دیگر همه بیکار شدهاند».
اربابیزاده در باره وضعیت آب در این منطقه میگوید: «شبها آب نداریم و فقط در روز از ساعت ۹ تا ۱۲ آب داریم و بعد از آن دیگر آبی وجود ندارد».
با خشک شدن رودخانه و طوفانهای گرد و غبار اینجا حالا به شهر مردگان تبدیل شده، در حالیکه در گذشته اینجا آنقدر آب بود که ماهیها تا همین لب ساحل میآمدند.
رودخانه هیرمند در سالهای دور بسیار پرآب بوده، اما در سالهای گذشته تنها در ماههایی از سال و با ورود آب از افغانستان در این رودخانه آب جریان داشته است که طی دو سال گذشته و با ممانعت افغانستان از ورد آب به ایران رودخانه به طور کامل خشک شده است.
مردم آواره شهرهای دیگر شدهاند
یکی دیگر از اهالی منطقه که ۵۷ سال سن دارد و شغلش صیادی بود، میگوید: «چندسالی است که خانه نشین هستم و درآمدی ندارم و تنها درآمدم همان ۴۵ هزار تومان یارانه است. تمام این خانهها خالی شده و قفل زدهاند و همه از اینجا برای کارگری رفتهاند. مردم فقط میخواهند کاری داشته باشند. همه این جا برای خود صاحب شغل و درآمد بودند، اما حالا آواره شهرهای دیگر شده و کارگری میکنند».
او هم از گرد و خاک گلایه می کند و ادامه می دهد: «وقتی گرد و خاک میشود، دیگر هیچ کس در خیابان دیده نمیشود، با وجود این باران ماسه دیگر شُشی برای ما نمانده است».
ما که از شما انتظاری نداریم، مسئولان استانی هم که کاری برای ما نمیکنند، اگر شما میتوانید صدای ما را به گوش مردم و دولت برسانید. بخدا این مردم نان شب ندارند و منتظرند تا بیست و هفتم هر ماه برسد تا یارانه بگیرند.
به کوچههایی می رویم که روزی زندگی در آنها جاری بود و امروز خانههای خالی و خاک گرفته تنها نشانه آنهاست؛ مردی از اهالی منطقه به ما نزدیک میشود و میگوید: «ما که از شما انتظاری نداریم، مسئولان استانی هم که کاری برای ما نمی کنند، اگر شما می توانید صدای ما را به گوش مردم و دولت برسانید. بخدا این مردم نان شب ندارند و منتظرند تا بیست و هفتم هر ماه برسد تا دولت به آنها یارانه دهد».
در روستاهای مرزی بین ایران و افغانستان وضعیت به مراتب بدتر است، خانوادههای پرجمعیت که کمترین آنها ۸ فرزند دارد، در این روستاها زندگی می کنند. خشکسالی باعث از بین رفتن کشاورزی و دامداری شده و مردم در این منطقه اکثرا فاقد شناسنامه هستند. به همین دلیل یارانه هم دریافت نمیکنند. حتی تانکر آب هم در این مناطق نیامده و مردم با بی آبی و خشکسالی روزگار را به سختی سپری میکنند.
تانکر آبرسانی هم اینجا نمیآید
«قبلا اینجا دریاچه بود و ما همه چیز داشتیم، اما الان هیچ، هیچ نداریم» اینها بخشی از صحبتهای یکی از زنان روستا از توابع هیرمند است. او که ۴۲ ساله است و ۱۰ فرزند دارد، در باره وضعیت زندگی در این روستا میگوید: «خشکسالی و بدبختی همه مردم را فراگرفته، ما حتی تانکر آب نداریم، هر ۲۰ الی ۲۵ روز یکبار با ماشین برایمان آب میآورند. همه مردم بیکار هستند، دامها هم گرسنهاند و خیلی از آنها تلف شدهاند».
وی با بیان اینکه پسر بزرگم ۲۲ ساله و بیکار است، ادامه میدهد: «بچههای ما هیچ آیندهای ندارند، ما حتی غذا برای خوردن نداریم ماهها می گذرد و گوشت و برنج نمی خوریم. غذایمان از امشب تا شب دیگر تنها روزی یک وعده است. نوهام بیماری شکاف کام دارد و پولی برای درمانش نداریم».
اکثر مردم این روستا به گفته خودشان فاقد شناسنامه هستند، البته برای همه آنها پرونده تشکیل شده است، اما هیچ کدام یارانه دریافت نمیکنند و حتی نمی توانند از خدمات بیمه استفاده کنند.
پیرزنی که به دیوار خانهاش تکیه داده صدایم میکند و میگوید: «یکی از چشمانم را به دلیل آب مروارید از دست دادهام. در دستم هم غدهای است و فشار خون دارم، اما به دلیل اینکه فاقد شناسنامه هستیم، دفترچه بیمه به ما نمیدهند و نمی توانیم از خدمات پزشکی دولتی استفاده کنیم، هزینهای هم برای درمان در بخش خصوصی نداریم».
ریههای ما پر از خاک است
یکی دیگر از اهالی این روستا میگوید: «ریههای ما پر از خاک شده، هیچ کسی هم به ما کمکی نمی کند، هر از چند گاهی میآیند و عکس و فیلمی از ما می گیرند، اما اینها که برای ما آب نمیشود از این عکسها کاری برای ما درست نمی شود. گاهی اوقات خانوادهها از فقر مجبور می شوند، دخترانشان را در سنین پایین شوهر دهند تا یک نانخور کمتر شود».
یکی از اهالی روستایی مرزی از توابع بخش قرقری در منطقه سیستان استان سیستان و بلوچستان نیز از نبود آب آشامیدنی، شغل، بهداشت و درمان و مدرسه در این روستا می گوید و ادامه میدهد: «نمیتوانیم اجازه بدهیم، بچهها به مدرسه بروند، چراکه ممکن است طوفان شود و بچهها راه را گم کنند. خانه بهداشت هم در این منطقه نیست، تنها درآمد ما همان یارانه است که حتی با آن نمیتوانیم کیسه آرد تهیه کنیم».
وی میافزاید: «از شدت گرد و غبار اغلب مردم در این منطقه از تنگی سینه رنج می برند و مدام سرفه میکنند، ما حتی در خانههایمان از گرد و غبار در امان نیستیم».
اینجا نه آب داریم نه هوا
زهرا ۱۲ ساله است و در کلاس پنجم تحصیل میکند، او از آرزوهایش میگوید و ادامه می دهد: «دوست دارم در آینده معلم شوم». از او می پرسم می خواهی به روستا بازگردی و در همین جا کار کنی؛ میگوید: «نه؛ به اینجا برنمی گردم، اینجا گرد و خاک است و جز خاک چیزی دیگری نداریم، اینجا نه آب است و نه هوا برای چه برگردم».
چه تفاوتی بین زن و بچه ما و دیگر مردم است. ما از مرز دفاع میکنیم، ما اگر در مرز نباشیم که مرزی وجود ندارد، دولت برای ملت است و ملت هم برای دولت، قرار نیست همه رنج و بدبختی را ما در لب مرز تحمل کنیم.
پدر زهرا نیز میگوید: «از ابتدای سال آب لولهها قطع شده است، در آن طرف جاده و در مقابل روستا لولههای آب، آب دارند اما آب لولههای روستای ما قطع است وقتی به اداره آب مراجعه می کنیم که از آنجا یک لوله برای روستای ما بکشند میگویند، نمیشود و نمیتوانند یک لوله مستقیم به روستای ما از این آب بدهند. ما هم اینجا را کندیم تا به لوله برسیم و از آب آن استفاده میکنیم، البته این آب را هم گهگاهی داریم. این آب را ببینید، آیا مسئولان واقعا برای بچههای خودشان از این آب استفاده میکنند».
وی ادامه میدهد: «چه تفاوتی بین زن و بچه ما و دیگر مردم است. ما از مرز دفاع میکنیم و اگر در مرز نباشیم که دیگر مرزی وجود ندارد. دولت برای ملت است و ملت هم برای دولت، قرار نیست همه رنج و بدبختی را ما در لب مرز تحمل کنیم. در این مدت سه الی چهار زن در همین جا بخاطر برداشت آب بچههایشان سقط شدهاند».
این مرد سیستانی میگوید: «فرماندار گفته بود، ماهیانه ۱۵۰ هزار تومان به ما اهالی مرز میدهند، اما هیچ خبری نیست و امسال آن ۱۵۰ هزار تومان را کردند ۱۰۰ هزار تومان و همان را هم ندادند. اکثر اهالی روستا رفتهاند و ما چند خانوار ماندیم؛ اگر وضعیت اینطوری باشد و بی آبی ادامه داشته باشد، ما هم میرویم، حداقل آب بود باز تحمل می کردیم. آب را هر چقدر هم که کم مصرف کنیم، ۲ روز بیشتر دوام نمیآورد».
وی با بیان اینکه خواهش می کنم صدای ما را به مسئولان برسانید، تاکید میکند: «این گردو خاکها توی خانهمان هم می آیند، اینجا آیندهای برای بچههای ما نیست. همه بیکاریم. هر چه دام هم داشتیم تلف شده، دزدی هم در این جا زیاد می شود. صدای ما را به مسئولان برسانید، مسئولان استان هیچ کمکی به ما نمیکنند. حتی در بازارچه مرزی اجازه نمیدهند، فعالیت کنیم اما افغانها آنجا کار میکنند».
متاسفانه در استان سیستان و بلوچستان آمار فرزندان مبتلا به تالاسمی نیز بالاست و در برخی از خانوادهها سه تا ۵ فرزند تالاسمی وجود دارد، مدیر عامل انجمن تالاسمی ایرانی نیز معتقد است؛ استان سیستان و بلوچستان از لحاظ فرهنگی در فقر کامل به سر می برند و ما همچنان شاهد تولد فرزند تالاسمی در خانوادههای این استان هستیم به طوری که سالانه حداقل ۱۷۰ مورد تولد کودک تالاسمی در سیستان و بلوچستان وجود دارد.
پدر زهرا با اشاره به همسایهشان که یک فرزند معلول و سه فرزند دارای بیماری تالاسمی دارد، می گوید: «همسایه ما سه فرزند مبتلا به تالاسمی دارد، اما هیچ کس جوابگوی آنها نیست و نمی تواند فرزندانش را به دکتر ببرد. برادرم هم به دلیل بیکاری درگیر قاچاق مواد و سپس اعتیاد شد که در حال حاضر تلاش می کنیم تا او را ترک دهیم».
بیشک بی آبی تنها مشکل مردم منطقه سیستان در استان سیستان و بلوچستان نیست و این مردمان سختکوش نه تنها آب ندارند، بلکه هوا نیز ندارند و این روزها با مشکلات بسیاری از جمله بیماریهای تنفسی دست و پنجه نرم میکنند.