روزهایی که شکنجه شدم/ آشنایی با شهید حامد وکالت و مروریی بر ایام حبس
با تولد گروهک جندالله و انجام عملیاتهای گوناگون این گروهک و ناکامی برخی از دستگاهای مرتبط برای کنترل این گروهک ، مسولین استانی برای خاموش نگه داشتن اذهان عمومی و سیاه کردن سطور پرونده های ارسالی به مرکز به دنبال شیوه های مختلفی بودند که یکی از این شیوه و شگردها سناریوی متهم تراشی بوده و می باشد.
روزهایی که شکنجه شدم/ آشنایی با شهید حامد وکالت و مروریی بر ایام حبس وی
تا کنون تعداد زیادی از مردم بلوچ و اهل سنت صرف نظر از اینکه واقعا متهم بوده اند یا خیر، به جرم همکاری با گروهک فوق الذکر و یا نظیر آن و یا حتی ارتباط با عربستان سعودی و تبلغ وهابیت دستگیر و پس از تحمل شکنجه های وحشیانه روحی و جسمی و حاضر نمودن آنان در دادگاهای فرمایشی که حتی حق سخن گفتن ندارند به آنان حکم اعدام ابلاغ گشته و با چوبه دار اعدام شده اند و یا زیر شکنجه ها توان استقامت نداشته و درگذشته اند و یا به تبعید و حبسهای طولانی مدت محکوم شده اند.
اعدامها گاه همانند اعدامهای قرون وسطا در اروپا و چین به صورت دسته جمعی صورت میگرد که نشان از شدت خشم و تنفر از ملت بلوچ دارد و این رفتارها هیچ فرقی با جنایت علیه بشر نداشته و ندارد.
در یکی از اعدامهای دسته جمعی که همگان جوانان بلوچ بودند 16 جوان زندانی به جرم همکاری با گروهک جندالله ولی با تفاوت اینکه اینبار به انتقام شهادت تعدای از ماموران مرزبانی توسط گروهک جیش العدل بدون صدور حکم قطعی اعدام و حتی داشتن حکم آزادی مشروط و یا لغو حکم اعدامشان و یا بدون بررسی مستندات و ادله های اثبات جرم و احراز حکم اعدام به چوبه دار کشانیده شده و مضلومانه به شهادت رسیدند و به نظر بنده تفاوتی در شهادت مرزبانان و شهادت این بازداشت شدگان وجود ندارد.
یکی از این جوانان اعدام شده حامد وکالت نام دارد که بنا بر شهادت خودش و اقوام و دوستان و خانواده اش فقط نام گروهک جندالله را در اخبار و کلام محاوره مردم شنیده و هیج گونه ارتباطی با گروهک یاد شده نداشته است.
بنا داریم در این مسیر پر فراز و نشیب قدمی کوتاه در مسیر زندگی و پرونده این جوان بلوچ برداریم تا ابعاد واقعی زندگانی این شهید به اذن الله مشخص شود.
نام: حامد
شهرت : وکالت
نام پدر: عبدالحکیم
سن : 37 سال
وضعیت تاهل : متاهل و دارای دو فرزند دختر
شغل : نگهبان شرکت اسکله سازی
محل سکونت : روستای کوهبان بخش زرآباد شهرستان کنارک بلوچستان
حامد وکالت فرزند عبدالحکیم وکالت 37 ساله و متاهل دارای دو فرزند و ساکن روستای کوهبان بخش زرآباد شهرستان کنارک طبق گفته اهلی روستا وی از جمله جوانان مومن روستا بوده و به علت فقر والدین از سن ده سالگی شروع به تحصیل نموده است و همچنین ازسنین پاینتر به دلیل داشتن علاقه بسیار به قران شروع به خواندن قران مینماید و در همان سنین کودکی در مدرسه دار السنه که موسس و بانیش شهید شیخ دکتر احمد صیاد بود مشغول به فراگیری دروس دینی نمود.
بعدها دوشادوش پدرش در کارها و مسیر معیشت خانواده اش گام برمیداشت.
حامد بعد از ازدواج نیز از پدرش دور نشده و به علت کهولت سن پدرش عهده دار وضایف ایشان در روستا میشود.
همچین پیگیر وضعیت روستا و مردم روستا نیز بوده و طبق سنت اسلام و آیین بلوچ همچون یک وزنه توانا مردم و روستایش از زحمات شبانه روزی این جوان بهر میبردند.
طبق گفته مردم روستا حامد در تاریخ 89/03/17 هنگامه صبح برای تهیه مایحتاج خانواده خویش و روستایش روانه چابهار می شود که بعد از آن هر گز به روستایش برنمیگردد.
خانواده پریشان از وضعیت حامد به فکر عزیمت به زرآباد میشوند تا اگر خبری از وی در زرآباد کسب نکردند به چابهار عزیمت نمایند تا شاید بتوانند خبری از تاخیر بی سابقه حامد کسب نمایند که یکی از اقوامشان تلفنی تماس میگرد و میگوید حامد را وزرات اطلاعات دستگیر نموده است و اینگونه شرح میدهد که خودروی جلوه حامد را گرفته و وی را به زور سوار خودرو نموده اند و قبل از رسیدن مردم خودرو حرکت نموده ولی با توجه به ظواهر سرنشینان خودرو یقین پیدا میکنند که مطعلق به یک نهاد امنیتی یعنی اطلاعات است.
بعد از شنیدن خبر بازداشت حامد وکالت خانواده اش بلادرنگ راهی چابهار میشوند تا از دلیل بازداشت شدن حامد خبری کسب کنند که مانند عموم کسانی که با چنین وضعیتی مواجه شدا اند پاسخ دریافتی این بوده که ما اصلا همچین شخصی را نمیشناسیم و دستگیر نکردیم.اما اصرار پدر بلاخره نتیجه میدهد و از طرف اطلاعات استان به خانواده حامد اطلاع داده میشود که حامد بازداشت و زندانی است.
پس از ربودن حامد در زرآباد بلافاصله وی را همچون دیگر دستگیر شدگان به زاهدان انتقال میدهند و در بازداشتگاه مخوف اطلاعات تحت شکنجه قرار میگیرد.
خانواده حامد در اولین فرصت خود را به زاهدان رسانیده و به اداره کل اطلاعات استان مراجعه مینمایند و در آنجا به آنان اعلام میگردد که حاند به جرم ارتباط و همکاری با گروهک جندالله دستگیر و همینک تحت بازجویی است.
خانواده حامد وکالت مات و مبهوت سخنی هستند که چند دقیقه قبل شنیدند حامد و ارتباط با گروهک جندالله عجیب ترین حرفی است که خانواده حامد تا آن زمان نسبت به فرزندشان شنیده بودند.
فرزند همانند قسمتی از بدن پدر و مادر است بلکه حتی ارزشمندتر …
آن دست به کار میشوند تا به هر ترتیبی که شده حامد را از این وضعیت خلاص نموده و او را به خانه و روستایشان بازگردانند به دیدار علما و مسولین مختلف استانی میروند نامه ها مینویسند اما پاسخی نمی گیرند.
به پیشنهاد اقوامشان به دنبال وکیل میگردند تا از حامد در مقابل این جرم ناکرده دفاع نماید اما وکلای بلوچ حق ورود به چنین پرونده های را ندارند و وکلای غیر بلوچ نیز با دندانگردی و طمع کیسه های گشادی را برای چاپیدن این خانواده دوخته اند و متاسفانه چند وکیل نیز با حربه وکالت آنان را سرکیسه میننایند اما بلاخره وکیل حاذقی را برای دفاع از استخدام میکنند و خوشبختانه این وکیل توانست حکم اعدام را لغو نماید اما کمال تعجب و ناباوری و تاسف و تاثر در غروب دلگیر 91/08/04 به همراه 15 جوان بلوچ دیگر و به انتقام کشته شدن 14 مامور مرزبانی که توسط جیش العدل کشته شده بودند تقاص گناهی نکرده را پرداخت کرده و بدون حضور وکیل و هیچ گونه تشریفتای قانونی و اسلامی و حقوقی، پیکر نحیف و زجر کشیده اش بر چوبه دار کشیده میشود و حامد مظلومانه ره به دیار باقی می پیماید و نامش تا ابد در تاریخ بلوچستان ماندگار میشود. و دقایقی بعد دادستان زاهدان همچون کسی که توانسته پیروزی بزرگی را کسب نماید میگوید که 16 جوان بلوچ را در پاسخ به شهادت مامورین مرزبانی اعدام نموده ایم.
افسوس جنازه حامد نیز به خانواده اش تحویل داده نمیشود . و معلوم نیست پیکره بی جان این جوان بلوچ در کجا دفن شده است.
شرحی از زبان حامد وکالت که برگرفته از یک پیام صوتی است و نامه به کمیسر حقوق بشر سازمان ملل متحد.
حامد در پیام صوتی که از او منتشر شده ﺑﻪ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﮔﻠﯽ ﻗﺎﺿﯽ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ (( ﺍﮔﺮ ﺯﻭﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﺪ ))
من حامد وکالت اهل روستای کوهبان و متاهل و صاحب فرزند هستم که هردو دختر هستند.
بعد از دستگیریم در زرآباد مرا به چابهار انتقال دادند ولی چیزی از جرمم و تفحیم اتهامی به من نشد تا اینکه مرا همان روز به زاهدان انتقال دادند و در بازداشتگاه به من گفتند که تو با جندالله ارتباط و همکاری داشته ای که من مبهوت این اتهام شدم و آن را قبول نکردم ولی گفتند که تو با شخصی با نام شاهوزهی که از اعضای این گروهک بوده با تو ارتباط داشته است ولی خدا میداند که شخص نامبرده از اقوام ما است و به واسطه قرابت نزدیکی فامیلی هر از گاهی به من زنگ میزده و تنها سخنان که بین ما در مکالمات تلفنی رد بدل شده احوال پرسی و جویایی حال دیگر اقوام و آشنایان بوده است و من شدیده روی سخنم پافشاری مینمود که هیج نوع ارتباط و همکاری با گروهک نداشته و ندارم.
از همان لحظات صدای به گوشم رسید که گفت حاج داوود پذیرایش کنید و شکنجه ها آغاز شد از کدام نوع شکنجه بگویم که برایتان قابل درک باشد و بتوانید آن را در ذهنتان مجسم کنید و مو بر تنتان سیخ نشود.3 ماه در بازداشتگاه اداره اطلاعات شبانه روز زیر بدترین و وحشیانه ترین شکنجه ها قرار داشتم و که هر چه بازجویان میگفتد پذیرفتم و و تمامی اتهامات کذب را قبول نموده و بعد از این مدت مرا به بند انفرادی بخش ملاقات ممنوع زندان زاهدان انتقال دادند که مدت 9 ماه در این بخش سپری نمودم و در طول این مدتها هیچ خبری و ملاقاتی با خانواده ام نداشتم.
بعد از گذشت این ایام من را جهت برگزاری جلسات دادرسی به شعبه 1 دادگاه انقلاب زاهدان به ریاست قاضی ماه گلی انتقال دادند و در وجودم بارقه های امید ایجاد شد که شاید بتوانم در حضور قاضی از خودم در مقابل این جرم ناکرده دفاع نمایم و بگویم که تمامی اعترافات گرفته شده از من تحت شدیدترین نوع شکنجه ها بوده است.
قاضی ماه گلی در مقابلم بود و پرونده ام را برداشت گفت حامد وکالت بلند شدم و گفت اتهام شما عضویت عضویت و هواداری گروهک جندالله است و طبق اعترافات شما ….
گفتم من هیچ کدام از این اتهامات را قبول ندارم و به زور شکنجه از من اعتراف گرفته شده است و من بالاجبار این شکنجه ها این اتهامات را پذیرفته ام که قاضی پاسخ میدهد ( تا شما را نزند و شکنجه نکند که اعتراف نمیکنید و شما وهابی ها را باید کشت) و در تاریخ 91/07/10 ا ز سوی همین شعبه حکم اعدام برایم صادر میگردد و به این حکم اعتراض نمودم. و بعدها با وجود لغو اعدام به طور ناگهانی در یک پروسه انتقام گیری از گروه جیش العدل قرعه ماموران وزارت اطلاعات بر وی می افتد و ناگهان صبح روز بعد کشته شدن مرزبانان سراوان اعدام می شود.
کمپین در قبال این مقاله هیچ مسئولیتی را نمی پذیرد.
مقاله یکی از خوانندگان کمپین فعالین بلوچ